پیش زمینه ذهنی ما در مواجهه با مسائل

من هر وقت به قدرت فکر و باور شک میکنم یاد آن آزمایش می افتم، شاید شما هم شنیده باشید.

یکه نکته با طعم توت فرنگی :

چرا ما اغلب وقتی میخواهیم بگوییم : “شاید قبلن آنرا میدانی” میگوییم شاید شنیده باشید؟!

به نظرم چون ما انسانها خیلی از اطلاعاتمان را با شنیدن و روایت کلامی انسانها به دست میاوریم و حتی جالب تر آنکه ما وقتی مطلبی را مطالعه میکنیم هم در هر صورت چه با صدای بلند و چه نامحسوس آنرا برای خود میخوانیم، شاید بگویید نه من فقط  با چشمانم کلمات را دنبال میکنم، اما با دقت بیشتر با من موافق خواهید بود که حتی عبور چشمانمان از کلمات در حد صدم ثانیه شامل گفتن آن کلمه در ذهنمان با سرعت بیشتر و در بی صداترین حالت است.

 

خب بعد از این اکتشاف دهان شیرین کن، برویم سراغ ادامه حرفم:

بله داشتم میگفتم که یک آزمایشی است که قدرت فکر را به قاطع ترین شکل ممکن نشان میدهد.

فرد خلافکاری را برای مجازات پشت گیوتین قرار می دهند.

قرار است در یک حرکت نمادین سرش را بزنند( بدون اطلاع فرد از نمایدن بودنش)

چشمانش را میبندند.

پس از چند دقیقه صدای افتادن گیوتین مجاور شنیده میشود  و آب ولرمی روی گردن فرد ریخته میشود.

پس از دقایقی کوتاه در کمال ناباوری وقتی چشمان مرد را باز میکنند، میبینند او جان داده است.

در حالیکه گردنش زده نشده.

او با چشمان بسته صدای افتادن گیوتین را میشنود و آب ولرمی که روی گردنش ریخته میشود، برایش حکم خون پیدا کرده و در نتیجه به این باور می رسد که گردنش را زده اند و درنتیجه قلبش از حرکت می ایستد.

او با باور مردن، میمیرد.

 

دستاورد این آزمایش مبنی بر قدرت فکر و باور، دقیقن مصداق زندگی روزمره ماست.

ما با باورهایمان اتفاقات را تعبیر و دستخوش تاثیراتشان میشویم.

مثلن به اداره ای میرویم که شنیده ایم کارمندانش کارشان را خوب انجام نمی دهند، با حمل این فکر و باور راهی اداره میشویم و کارمان به شدت طول میکشد و با اعصاب داغان اداره را ترک میکنیم.

یا اجازه بدهید از تجربه خودم بگویم:

در طول اشتغال دو نفر از همکاران به طور مکرر از من و یا سایر دوستان پول دستی قرض میگرفتند برای کرایه ماشین، شارژ گوشی و …

جالب بود که هر بار قرضشان را سر موقع به من پس می دادند، اما قرضشان به سایر دوستانم را پس ندادند و آن مبلغهای خرد کم کم جمع شد و تبدیل به مبلغ قابل توجهی شد.

داستان این است که دوستان من هر بار با این فکر پول قرض میدادند که : نکنه نیاره پس بده

و دقیقن همین اتفاق برایشان افتاد.

اما من بدون پیش داوری و صرفن به منزله کمک این کار را میکردم.

مثلن ما در مورد افراد مختلف، شرایط و اتفاقات دارای یک پیش زمینه فکری هستیم و در نتیجه کارها را با همان جریان فکری خود به مسیری که باور داریم سوق میدهیم.

شاید این به نظرتان برسد که یعنی اگر ما فکر بد نکنیم اتفاقی نمی افتد، در حالیکه فکر ما براساس شنیده ها و قرائن است.

خب این میتواند تا حدی درست و یا نادرست باشد، اما منظورم این است که اگر ما بتوانیم بدون هیچ پیش زمینه فکری درباره افراد، شرایط و یا امور، صرفن به عنوان یک ناظر مواجه شویم، احتمال رخدادهای پیش فرضمان به شدت میتواند کم شود.

امتحان کنید:

وقتی این بار در مورد موضوعی به شما اطلاع قبلی داده میشود، اگر مثبت است که چه بهتر اما اگر منفی است، سعی کنید بدون باور و ساختن پیش زمینه با آن مواجه شوید( البته در مواردی که آسیب زاست، به ریسکش نمی ارزد)

90 درصد میتوانم بگویم که اتفاق عجیب و در عین حال خوبی رخ خواهد داد.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *