پلی که از آن نمی گذریم!

قریب به ۹۰ درصد موارد در مرز رفوزه شدن هستیم.

غریبه‌ که نیست، رفوزه هم می‌شویم اما صدها دلیل و بهانه جور می‌کند با ارفاق نمره قبولی بدهد تا از خودمان ناامید نشویم و باز هم خوشحال بمانیم.

جایی که دیگر نمی‌شود، نمی‌توانیم یک بار نه، ده بار نه که صدها بار می‌گوید: من حلش می‌کنم، به من بسپار، دستت را به من بده.

و من و تو هم خوش خوشانک می‌گوییم: باشد، حتمن اما به وقتش یادمان می‌رود و نمی‌توانیم، چون ذهن پر آشوبمان هی نهیب می‌زند که نمی‌شود، نمی‌توانی.

به هزار ایما و اشاره پیام می‌دهد، دم گوشِ دل می گوید اما مگر می‌بینیم یا می‌شنویم؟

آنقدر جلوی چشمانمان را اشک ترس و تضرع گرفته که نمی‌گذارد هیچ نشانه‌ای را دریابیم.

داستان توکل اغلب بدین‌گونه ناکام است.

این سو پلی است محکم با سازنده ای کاردان.

آن سو انسانی پر از وحشت با حواسی جمع پرتگاه تا پل.

پایی لرزان و مردد.

پلی آن سویش آرامش.

و پرتگاهی با عمقی توهمی.

و در نهایت انسانی که ترجیحش مردن در اضطراب است تا عبور از پل.

چرا؟

چون گام اول برای پا گذاشتن به پل عبور از ترس پوشالی است که خود بزرگش کرده‌ است.

 و در انتها نتیجه می شود :

انسانی مرده دل در چند قدمی آرامشی عظیم.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

4 پاسخ

  1. چه توصیف جالبی از این انسان نوعی. موجودی منفعل و سازش‌پذیر. تسلیم یأس و نومیدی. کسی که نمی‌شودهای ذهنش بر می‌شودهایش فزونی دارد.

    1. سپاسگزارم جناب طاهری
      تعبیر زیبایی بود👏
      نمی‌شودهای ذهنش بر می‌شودهایش فزونی دارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *