زمین همچنان گرد است…

سر رسید قدیمی که حالا دفتر نقاشی و چکنویس بچه‌ها شده بود را برداشت.

نگاهی به نوشته‌های صفحه انداخت.

خاطرات قدیمی برایش زنده شد.

سطر به سطر نوشته‌ها را از زیر چشم گذراند، برنامه کاری روزانه زمان کارمندی بود.

به یک نام رسید.

چشمانش خیره ماند، رخدادهای آن روز مثل صحنه های یک فیلم برایش به نمایش در آمد.

 

سرپرست واحد :
کار نمی کنه، باید مرخصش کنیم، مگه دوره آزمایشی نیست؟

گفته بود:
حالا باز بهش فرصت بدین، تازه کارشو شروع کرده.

سرپرست در حالی که نامه اتمام دوره آزمایشی را امضا می‌کرد:
من حوصله سر و کله زدن با اینجور آدما رو ندارم.

 

با تایید مدیر، قرار بر تسویه حساب فرد مذکور طی همان روز شد.

۳ روز کار کرده بود.

محاسبات مربوطه را انجام داد و به صندوق سپرد تا کار تسویه را نهایی کنند.

به مرد چکی با مبلغ ناچیز سه روز کارکرد و سفته ضمانت تحویل دادند.

مرد در حالی که مغبون بودن از سر تا پایش می‌ریخت با شرمندگی وارد اتاق شد.

:ببخشید خانم من صبح با سرویس اومدم پولی تو جیبم نیست، میشه لااقل یه کمی از این مبلغ رو نقد بدید تا کرایه راهم بشه.

با این حرف خیلی ناراحت شد، پیش صندوقدار رفت و جریان را برایش تعریف کرد و با هماهنگی مدیر مبلغ ناچیزی از چک، دستی به مرد پرداخت شد.

مرد با خوشحالی چند بار تشکر کرد و رفت.

دقایقی بعد

صدای زنگ تلفن

گوشی را برداشت.

سلام خانم، خوبید؟

با سردی جوابش را داد.

صدا گفت ببخشید میشه یه سوال خصوصی بپرسم.

با تحکم جواب داد: نه و گوشی را قطع کرد، فکر کرد مزاحم است.

بعد از چند دقیقه دوباره گوشی زنگ خورد.

همان صدا بود: ببخشید می‌خواستم بدونم شما مجرد هستید یا متاهل؟

صدای همان مردی بود که چند دقیقه پیش با خوشحالی بدرقه‌اش کرده بود.

با لحن تلخی جواب داد: این موضوع ارتباطی به شما نداره و تلفن را قطع کرد.

حس می‌کرد مرد کمک او را بد برداشت کرده که چنین خیالی در سر پرورده است.

 

اما امروز که به آن فکر می‌کرد آن جواب تلخ زننده در آن دوره را برآیند چهارچوب‌های خشک فرهنگی می‌دید که ارتباط زن و مرد در آن به شدت محدود بود و هر گونه اشاره مستقیم به موضوعی چون ازدواج از سوی مرد به زن، خصوصن برای زن امر قبیحی بود.

اتفاقات چند روز قبل برایش تداعی شد که چگونه احساسش جریحه‌دار شده بود و امروز حال آن مرد را پشت تلفن خوب درک می‌کرد.

آن روز می‌شد بدون پیش‌داوری، جواب منفی را آرام و بدون شکست غرور و احساس مرد، بر زبان میاورد.

حالا معنای زمین به طرز عجیبی گرد است را خوب می‌فهمید و جواب سوالش از خدا که چرا من؟

چند روز پیش خود را در آن رویداد یک قربانی‌ می‌دید و امروز با مرور خاطرات، مجرمی در مقابل دار مکافات.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

4 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *