یادداشت امروز برگرفته از دیدار دوستانه دیروز است.
یکی از دوستان دوره دبیرستان.
فکرش را بکنید، آخرین بار در کلاس پیش دانشگاهی هم را دیده بودیم و حالا بعد از گذشت چندین سال دوباره یکدیگر را می دیدیم.
دوستم استاد دانشگاه است و در زمان مدرسه نیز جزو درسخوانهای بی صدای کلاس بود.
بی صدا برای اینکه او خیلی کم حرف میزد و البته هنوز هم کم حرف است.
از خصوصیات اخلاقیش متانت، آرامش و باهوش بودنش را میتوانم برشمرم.
پیام دادیم و خیلی سریع قرار گذاشتیم.
بیشتر من حرف میزدم تا او.
یکی از ویژگیهای جالبش که نظرم را به خود جلب کرد، توجه به کلیات هر موضوع بود تا جزئیات آن .
من و شمایی که اهل نوشتن هستیم، دقتمان به جزئیات بیشتر از دیگران است که این در برخی اوقات میتواند حسن باشد و در پاره ای اوقات یک عیب.
حتمن با خودتان میگویید اینکه خوب است چه عیبی دارد؟
حالا برایتان میگویم.
من خاطراتم را با جزئیات تمام تعریف میکردم و او خیلی ساده و با جمله های کوتاه از یک داستان بزرگ حرف میزد.
من متوجه شدم که او به جای پرداختن به جزئیات زندگی، سعی میکند کلیات زندگی را ببیند و خود و احساساتش را درگیر هر موضوعی نکند.
در خلال صحبتهایش به 6 ماه اقامتش در اسپانیا اشاره داشت.
که آن را هم با این جملات کوتاه بیان کرد:
6 ماه برای وقت مطالعه دکترا در اسپانیا بودم. آنجا زندگی راحت تر از اینجاست . آدمهای خیلی خوبی بودند و تمام
گفتم آیا بواسطه کسی یا آشنایی به آنجا رفتی؟
گفت : نه . مقاله چند تن از اساتید را خواندم و به همگی ایمیل زدم و در نهایت این استاد از اسپانیا با رفتنم موافقت کرد و جوابم را داد.
او بدون اینکه از قبل آمادگی این کار را داشته باشد و یا کسی از آشنایان و فامیل در اسپانیا باشد که کمکش کند و یا به او تکیه کند با یک تصمیم راسخ تنها راهی اسپانیا میشود.
او حتی به زبان انگلیسی آنچنان کامل مسلط نبود.
نکته ای که برایم بسیار مهم بود، دل و جرات داشتن دوستم بود.
اینکه به یکباره تصمیم بگیری تنها به کشوری بیگانه که کسی را در آنجا نداری مسافرت کنی ، آنهم مسافرتی 6 ماهه، این عزم و اراده بزرگی می خواهد و صد البته ایمانی قوی به خدا.
ایمان دوستم بسیار ستودنی است.
ایمان بزرگ اقدام بزرگ را میسر میکند.
اما برگردیم به موضوع پرداختن به جزئیات.
گاه ما برای انجام کار آنقدر خود را درگیر جزئیات می کنیم که کلیت داستان از دست می رود و باعث می شود حتی از خیر انجام آن کار بگذریم.
اینکه به تمام چم و خم کار آشنا باشی خوب است، مادامیکه این اشراف دست و پایت را برای عمل نبندد و کار را برایت بزرگ و غیر قابل انجام جلوه ندهد.
ملاقات شیرین و جذاب دیروز در کنار دلچسب بودنش دو درس برایم داشت:
1- در پرداختن به جزئیات اقداماتم هوشمندانه تر رفتار کنم و نگذارم که حواشی و جزئیات کم اهمیت دستم را برای اقدام سست کند.
2- ایمان واقعی به خدا را در عمل میتوان ثابت کرد.
واهمه از کاری درست اما بزرگ یعنی متکی به توانایی خود بودن و نداشتن ایمان و اطمینان به خدایی که قادر مطلق است.
ترسهایمان را جدی بگیریم و برای عبور از آنها تلاش کنیم، چون علامت نداشتن ایمان کامل به خداست.
2 پاسخ
چه جالب ….افرین👏👏
پاینده باشی عزیزم