تازه نوشته ام داغ بخوانید

دودره بازی ناموفق!

دودره بازی ناموفق! با جلمبری تو کوچه پس‌کوچه ها پلاس بود و فحش می‌داد.رفیق شفیق شخیص، شخصیش که با ریخت و اخلاق گندش مو نمی‌زد حمداله، پسر عمویش بود.

نشستی با نیکولا تسلا ۲

نشستی با نیکولا تسلا ۲ صحبت از نیکولا تسلا می‌شود.یک جوری می‌گویم صحبت از این شخصیت می‌شود که انگار مثل ترامپ نقل محافل است که به تازگی هم درباره‌ی

این، آن ها!

این، آن‌ها! لحظه‌ی خنده‌ی مادر،ذوق پدر،لحظه‌ی شادی عزیزان،ابدی‌ترین لحظه است. با داشتن چنین لحظه‌هایی دیگر برایت مهم نیست آینده برایت چه دارد، این لحظه مال تو است. لحظاتی هست

تا مرد سخن نگفته باشد!

تا مرد سخن نگفته باشد… تا مرد سخن نگفته باشد، نه تنها عیب و هنرش بلکه عشقش نسبت به همسرش هم نهفته باشد. زن موجودی است که با شنیدن

باید به باغ آرزوهایمان برسیم

باید به باغ آرزوهایمان برسیم گاه طوفان و سیل‌ ناکامی، گاه خشکسالی تلاش، باغ آرزوهایمان را به فنا می‌دهد یا گاه چشم باز می‌کنیم می‌بینیم علف‌های هرز ناامیدی چه

تاثیر یک لقمه!

تاثیر یک لقمه! کارش جولان تو کوچه برزن بود و از این و اون چیزی سُلفیدن.بی‌بی یک تکه کلام وجیزه داشت می‌گفت:“لقمه‌‌ی کریم لاکرامت، سیرمونی نداره.” حالا معنیش چیه؟داستان

دخترِ شکلاتی

دخترِ شکلاتی “تو خودت قند و نباتی، شکلاتی، شکلاتی…حالا خیلی قند و نبات نیستی اما شکلاتی چرا”این شعری بود که سایه، خواهرش، چپ و راست برایش می‌خواند. به خاطر

حسِ حضور

حسِ حضور اغلب یا توی محل کار غرق کاریم یا تو اتاقمون.سرمون تو گوشی، سیستم یا کارمونه.نمود قابل حسی از حضورمون وجود نداره؛نمودی مثل صحبت کردن، توجه کردن، گوش

بنویس، اما گاه‌گاهی با قلمِ اشک، ببار.

بنویس، اما گاه‌گاهی با قلمِ اشک، ببار. گاه هیچ مگو!ننویس!بجنگ با ولع به کام ریختن حس در واژه؛جا‌کردن خسّت‌بار سیل احساس در کاسه‌ی حقیر یک واژه.بگذار سَیَلان این حضورِ

نویسنده‌های خوش‌بخت

نویسنده‌های خوش‌بخت خوش‌بختی کلمه‌ی زیبایی است که حتی اخمو‌ترین آدم دنیا هم با دیدن و شنیدنش، ناخودآگاه لبش به خنده می‌شکفد.بهترین دعایی که بزرگترها در حق کوچک‌ترها می‌کنند همین