سفرنامه به روایتی جدید

مسافرت کوتاهمان به بندر انزلی بود.

در این سفر نامه نمیخواهم قدم به قدم جاهایی که رفتیم و آنچه را دیدم  را گزارش دهم، بلکه می خواهم  به صورت جدید و بکر به درسهایی که اموختم بپردازم، باشد که برای شما همراه گرامی هم سودمند و موثر باشد.

مشاهدات قابل تامل و درسهایش :

شمال غرب کشور دارای زیباییهای خاص خود است.

اما در مقایسه با سر سبزی شمال ، گویا زمین،تپه و کوههایش زیر پیراهنی رنگ پوست تنشان است و مخصوصن در سراب و اردبیل خبر چندانی از رنگ سبز طبیعت و درختان انبوه به چشم نیم خورد، بیشتر کاههای زرد رنگ است که دست چین شده روی زمینو پشت بامها دارد خیخر خیره نگاهت میکند.

مرز اردبیل را که پشت سر میگذاری و آستارا کم کم خود نمایی میکند، انبوه درختان و سرسبزی تو را به وجد می آورد.

یاد نقاشیهای زیبای باب راس می افتی. همان مرد مو فرفری خوش اخلاق و هنرمند

گردنه حیران که الحق حیران نام برازنده ای است برای این همه شگفتی و سر زندگی، تابلوی کوچکی از هنر زیبای خداست.

( به خیالم خدا هم گاه دلتنگیهایش به این گردنه که نگاه میکند کیفش کوک میشود و میگوید ای ول به من خدا، دلتنگی چرا)

گویا تپه و کوهها لباس مخملی سبز مجلسی به تن دارند، زیبا و چشم نواز.

 

وقتی مسیر آستارا، تالش و انزلی را طی میکنی کمتر خسته میشوی، خرمی و طراوت طبیعت زیبای شمال، گویی چشمانت را نوازش میدهد و روحت را جلا که با وجود طولانی بودن مسیر، خسته و ملول نمیشوی.

نکته :

در مسافرتتان اگر چند مسیر متفاوت برای مقصد پیش رو داشتید، مسیر سرسبز گزینه خوبی است، حتی اگر کمی طولانی باشد.

اما بپردازیم به خیابان و جاده ها:

دست اندازها و سرعت گیرهای نامحسوس طول مسیر یکی از موضوعات کمی آزاردهنده سفر بود.

وقتی وسط روز در حال حرکت در جاده ای هستی که انعکاس نور خورشید باعث میشود که سرعت گیری که رنگ زرد و سفید هشدار دهنده رویش پاک شده را نبینی، شوکی که به کمرت وارد میشود، باعث میشود که حال آنان که از کمر درد و دیسک د ررنجند را بیشتر احساس کنی.

و اینجا لزوم نوسازی راهها را  بیشتر درک میکنی، که چقدر این موارد باعث صدمه به خودرو و همینطور باعث تشدید دیسک کمر افراد میتواند بشود و سلامتیشان را به خطر بیندازد.

گاه نبودن تابلو در خیابانها باعث سردرگمی و گم کردن مسیر و در نتیجه خستگی و کسالت میشد.

داشتن یک برنامه مسیر یابی مثل بلد یا نشان بسیار مهم  وکمک کننده است، با این برنامه ها علاوه بر یافتن کوتاهترین مسیر برای رسیدن به مقصد، نکات ایمنی و مقرراتی راه، همچون هشدار رسیدن به سرعت گیر و … به راننده گوشزد میشود که میتواند از استرس رانندگی تا اندازه زیادی بکاهد.

نکته: سعی کنید برنامه مسیر یابیتان بهترین باشد و البته اینترنتتان را هم از طریق داده ایرانسل شارژ کنید، چون در مقایسه با داده همراه اول کیفیت و سرعت بهتری دارد.

نگاه کردن به دریا و شنیدن طنین  امواج آرام بخشش نوعی مراقبه است، دیدن عظمت دریایی که در بی کرانه ها با آسمان هم آغوش شده و امواجی که نهیب میزنند، نشان  از عظمت خدای بزرگ دارد.

نکته بعدی در خصوص سلامتی است، در کنار تمام اقلام خوراکی، لیمو ترش و نعناع فراموش نشود تا از بروز مسمومیت ، گرما زدگی و مشکلات گوارشی ایمن باشید.

زیاد به خودتان سخت نگیرید و اگر وسیله ای را یادتان رفته که نوشه راه کنید، میتوانید در طول مسیر آنرا از فروشگاههای بین راهی و شهری تهیه کنید و یا میتوانید با خلاقیت جایگزینی برایش پیدا کنید.

 

درسهای معنوی سفر :

وقتی با توکل بر خدا راه را شروع میکنی :

اگر مسیری که در نظر گرفته اید، با مشورت چند تن از دوستان به یکباره تغییر کرد، در نگاه اول چهره تان در هم می رود که وای تمام نقشه ها  و پیش بینیهایتان بهم خورد، اما وقتی به مقصد رسیدید و از دوستی دیگر میشنوید که بخت یارتان بود که از این مسیر نیامدید و گردنه های خطرناکش را از سر نگذراندید، آنوقت میگویید خدایا شکرت.

می دانید داستان توکل خیلی پیچیده تر از این حرفهاست، درست مثل درس حضرت خضر به  حضرت موسی که به او از حکمت پنهان کارها میگفت ، اما حضرت موسی مانند ما عجول و شتابزده تنها صورت ظاهری رویدادها را میدید.

وقتی کمر پدر میگیرد و فکر رانندگی حداقل 9 ساعت به ذهنتان هجوم می آورد که نکند در راه بمانید و میگویید خدایا توکل به خودت و از تمام دوستان در طی راه زودتر و ایمن تر به منزل میرسید این جز نتیجه توکل خالصانه به خدا نیست.

 

وقتی به دلت می افتد که به جای رفتن به پارک کنار آن درخت کنار جوی آب پارک کنی و نهارت را آنجا بخوری و در این اثنا سگ ماده ای که در به در دنبال غذا میگردد تا بتواند به توله هایش شیر بدهد، یکهو ظاهر میشود، اینها همه بی حکمت نیست.

آن سگ آفریده خدا، برای خوردن روزی به خدایی توکل کرده که به دلت میندازد که همینجا بنشینی نهار بخوری،تا بدینوسیله مقداری از غذایت را با کمال میل به آن سگ گرسنه بدهی.

 

وقتی پای درددل دوستان همسفرت میشنوی که همه روزهای سختی پشت سر گذاشته اند، آن وقت میبینی دردهاییی که تو تحمل کرده ای گاه حتی به گرد پای رنجهای آنها نمی رسد.

در این سفر من درس صبر و اسقامت را از زنی  آموختم که پسرش در یک تصادف به طور معجزه آسا نجات یافته بود.

زن از بیقراریهایش گفت، از دعا و التماسهایش به خدا، از  لحظات پر اضطرابی که تا شنیدن سلامتی پسرش پشت سر گذاشته بود.

از حال و روز غمگینش گفت که در فاصله بسیار کوتاهی بسیاری از عزیزانش را از دست داده بود، مادر، خواهر، برادر، پدر و خواهر زاده اش.

وقتی برایم دردل میکرد، صدایش می لرزید و چشمهایش پر از شک بود اما این جمله شکوه و عظمتش را برایم بیش از پیش نمایان کرد.

” دلم تکه تکه شده است اما به خاطر همسر و فرزندانم سعی میکنم خود را نبازم و به خدا توکل میکنم و از خودش آرامش میطلبم، به هر حال روزی همه خواهمی رفت .”

به این چند قلم درس بسنده کردم تا وقتی دیگر و سفری دیگر.

خدایا شکرت به خاطر این سفر پر از زیبایی و درسهای خوب.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

4 پاسخ

  1. سلام زهرالی جون جون. چطورسان؟ خوندن سفرنامه ات خیلی چسبید بهم. بوی پاکی، کودکی و خوشحالی میداد. چقدر خوشحالم که خدا شما رو وسیله نجات هاپوی ماده کرد. منم امروز سرکار یه پیشی بالا (بچه گربه) سه هفته‌ای رو از چنگ یه گربه نر نجات دادم. موقعی که می‌رفتم براش شیر بخرم، حس خیلی بدی داشتم. با توجه به سابقه بسیار خرابی که من و خواهرم در امر آوردن گربه به خانه و تبدیل کردن اون‌ها به هوو برای مامانم داریم، داشتم به این فکر می‌کردم که خدایا این طفل معصوم را نه می‌تونم با خودم به خونه ببرم(چون مامانم این‌بار منو میذاشت جلوی در تا گربه‌ها منو به فرزندی قبول کنند) نه می‌توانستم اونجا رهاش کنم. در همین حین ندایی به گوشم رسید که می‌گفت ای صبا سنه نه؟ خیال کردی تو روزی ده و حافظ و نگهدارنده این گربه‌ای که اینجوری قیافه میای؟
    به نظر منطقی می‌رسید. برگشتم سرکارم و همکارم بهم گفت که این گربه رو با خودش می‌بره تا دوستش ازش نگهداری کنه و منم خوشحال شدم.
    راستی در مورد سراب و اردبیل. راجع به سراب کمی تا قسمتی باهات هم‌عقیده‎‌ام، اما میشه اونو بخاطر گل روی عسل و سرشیر های به به و خوشمزه اش نادیده گرفت. در مورد اردبیل اما نه. اردبیل طبیعت بسیار زیبا و چشمنوازی داره. مخصوصن از نیر به بعد. جاده اسالم_خلخالش که شبیه بهشت خدا روی زمینه و خوشحالم که اونجا به نسبت بکر مونده و مثل گردنه حیران یا همون حیران گدیهی خودمون که کوهخواری درش بیداد می‌کنه خرابش نکردن.

  2. سلام صبالی بالیا
    خوبم
    سن چطوری؟
    خیلی خوشحال شدم پیامتو دیدم صبا بالا، حس خوبی داشت
    انگار نشستیم روبروی هم و در حالیکه چایی میخوردیم، البته من آب داغ با هم حرف زدیم و گفتیم خندیدیم.
    ممنونم عزیزم
    به به میبینم که جنتل ومن ما گربه کوچولو رو نجات داده👏
    صبا داستان گربه برونتون به خونه جالب بود😁
    و چقدر خوب و شیرین بود نجات این گربه کوچولو
    خدا پازلو قشنگ و درست چید
    اره از نیر به بعد عالیه. و موضوع کوهخواری گردنه حیران🤨😔

    1. قینرســــــــــــــــــــــــــــــــــو😂 منم باید روی بیاورم به اب جوش. باید به کمک آب گرم صدامو بپزم واسه همکاری های بعدیمون. دلم برات تنگ شده زهرا. خیلی هاااااا.

      1. المیسن قیززززززز
        منم خیلی دلم تنگ شده صبااااا
        به امید چالشهای خوب و ارزنده و خاطرات جذاب و به یادموندنی

        مثل گیلانار شربتی و …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *