قسمت اول با عنوان خلق رویا :
مطالب زیر نقل قول از دوره خلق رویای کوین ترودو است .
یکی از فاسد ترین صنایع، داروهاست.
من از سال 1970 تاکنون دارو نخوردم.
افراد ثروتمند و متمایز حاکم می توانند روی افکار شما تاثیر بگذارند.
مواد و داروها در بلند مدت میتوانند عصبهایتان را تاثیر پذیر کنند و قدرت مقاومت شما را کمتر کنند.
…
همیشه به احساس خود توجه کنید، نظر افراد را بشنوید اما از افراد دستور نگیرید.
کائنات مسیر درست و نقشه گنج هر کس را به خودش میدهد و این از طریق احساسات اتفاق می افتد.
( یادداشت من بر این نقل قول : نوشتن یکی از راههایی هست که میتوانیم احساستمانر ا شفاف کنیم و با ندای درونی خود بیشتردر ارتباط باشیم)
شما زمانی میتوانید بالا بروید که ریشه هایتان به اندازه کافی عمیق باشد.
قانون معبد شائولین را که به یاد دارید.
به الویس پرسلی می گفتند تو استعداد نداری.
در مورد خیلی از انسانهای موفق و برجسته در اکثر موارد به آنها گفته شده بود که نمی توانند ، اما انسانهای موفق آنرا باور نکرده و به این وسیله فرکانس منفی ارسال نکردند، در واقع حرفهای ناامید کننده دیگران کاتالیزور موفقیت آنها شده.
درست مثل من که در دوره دبیرستان، مشاور به من گفت که من اصلن نمیتوانم با انسانها ارتباط برقرار کنم و باید به جنگل بروم، چون من یک بازنده هستم.
درست است که من خیلی خجالت کشیدم و حس بسیار بدی پیدا کردم، اما با خودم گفتم که کاری میکنم از گفته خودش پشیمان شود و به این وسیله روی هدفم تمرکز لیرزی کردم.
در واقع آن مشاور کلید را فشار داد و قدرت ذهن من را ارتقا داد.
خب بگذارید از فرصتهای دیگری که به ظاهر منفی بودند برایتان بگویم :
من در تلویزیون تبلیغ کلسیم طبیعی که از کوههای ژاپن استخراج شده بود را می کردم و نقل قولهایی از نیویورک تایمز و همچنین موسسه تحقیقاتی سرطان شناسی کردم که سرطان با مصرف کلسیم میتواند خوب شود و …
که دولت من را مورد پیگرد و تحریم قرار داد، خب در این حالت من جلو جلو جشن گرفتم و گفتم اوه عالیه، این مقدمه یک پیروزی است .
روزی نشسته بودم و تلویزیون میدیدم و سیگاری بر لب داشتم که یکهو این فکر به ذهنم رسید که یک کتاب بنویسم با این عنوان که درمانهای طبیعی که آنها نمی خواهند شما بدانید.
من این کتاب را به هر ناشری دادم، چاپ نکرد و این اتفاق به ظاهر منفی به من ایده مثبتی داد که چرا خودم انتشارات نداشته باشم.
و خودم آن کتاب را چاپ کردم و 20 میلیون فروش رفت. یعنی بیش از هری پاتر .
در واقع داستان مثل این هست که ما می رویم داخل یک بوفه که پر از غذاهای رنگارنگ و خوشمزه و زیباست و یکی از غذاها را بر میداریم و میبینم اوه خوشمان نیامد، در این حالت ما دیگر آنرا نمی خوریم و نمی گوییم اه زندگیم خراب شد.
در اتفاقات به ظاهر منفی و مشکلات هم داستان همین است.
وقتی غذا باب میلت نیست ، مجبور نیستی بخوریش، زندگی وقتی چیزی را بهت نشان میدهد که نمی خواهی، سپاسگزار باش، چون تنها کاری که برایت می کند این است که میگوید نگاه کن این را نمی خواهی درست است؟ پس چه میخواهی ؟
در واقع تو را به قطعیت می رساند برای نخواستن و خواستن.
قانون جذب:
بیان دیگر قانون جذب این است که چیزی را که تو میخواهی آن هم ترا میخواهد.
خب شاید این سوال به ذهنتان برسد که برخی اتفاقات بدون حتی فکرکردن به آن به سویتان جذب میشوند. مثلن تصادف می کنید بدون اینکه به آن واقعن فکر کرده باشید.
خب شما باید در آن لحظه به احساساتان توجه کنید و ببینید که از چه نوعی است؟
ترس ؟ خجالت، شوکه شدن و …؟
مثلن به فردی که شوکه شده بود ، گفتم در چند روز اخیر ارتعاش شوکه شدن را ارسال نکرده ای ؟
او بعد از اندکی تامل گفت چرا .
باید این را بدانیم و باور کنیم که دنیا همان حسی که خودمان ارسال کردیم را به ما بر می گرداند.
من و دوستان ثروتمندم هیچ گاه نمی گوییم که قرار است چطور کارها و اهداف محقق شود.
نگرش درست داشتن یعنی قانون جذب را باور داشته باشی و قدمی عملی به سمت جلو برداری.
توصیه یک ثروتمند به من :
وقتی وارد جایی شدی، طوری وارد شود که انگار مال توست . این نگرش به تو ثروت و موفقیت می دهد.
باید اول باورش کنی . جادو همین است.
موفقیت فقط به اندازه یک تصمیم با شما فاصله دارد.
تصمیم یعنی : شفاف و واضح میدانید که چه چیزی را نمی خواهید و چه چیزی را میخواهید، در واقع رو گرداندن از چیزی که نمی خواهید و تمرکز روی آنچه میخواهید.
فکر و با زگو کردن چیزی که نمی خواهیم ، در واقع بازسازی کردن آن است، پس باید از دایره توجه کاملن خارج شود.
محققان به این نتیجه رسیده اند که 68 ثانیه طول میکشد که روی موضوعی تمرکز و یا یک نوسان را به طور پیوسته ایجاد کرد، و بعد از آن است که نوسان باقی میماند و شروع به تشعشع میکند .
موضوع دیگری که هست و البته اثبات نشده، اگر شما 14 ثانیه روی چیزی که میخواهید تمرکز کنید این معادل 2000 ساعت فعالیت است، البته این تحقیق توسط ناپلئون هیل انجام شده بود و در نسخه دستی کتاب چاپ نشده اش هست و بعد این موضوع در کتاب بخواه تا داده شود جری و استر هیکس تکرار شد.
سوال : آیا جذب مواد از جذب افراد آسانتر است؟
نه یکی هستند ، چون وقتی نوسان از خود ارسال میکنی ، یادت باشد که در نهایت در حال ابراز احساس هستی .
در واقع تو میتوانی روی افراد تاثیر بگذاری اما نمی توانی کنترلشان کنی.
این 68 ثانیه واقعن جادویی است و باعث میشود که تمام چیزهای خارج از رادارتان به سمت شما بیایند.
پس تصمیم یعنی : پشت کردن به چیزی که نمی خواهید و 68 ثانیه یا بیشتر تمرکز روی چیزی که میخواهید و در اینجاست که همه چیز شروع به اتفاق افتادن میکند.
اینها جادو جنبل نیست، این موضوع ابتدا توسط ادیسون و بعد انیشتین تایید شده . در واقع قدرت دعا هم همین است.
ما در دعا هر چه میخواهیم را بر زبان میاوریم. با تفکری مثبت.
اصل بعدی این است که شما صد درصد مسئولیت اتفاقاتی که در زندگیتان می افتد را بر عهده بگیرید :
(میسیتیکسیم : مسائلى که فهم انها از حدود توانایى حواس ظاهر خارج باشد.)
پیروی از میسیتیکسم یعنی باور داشته باشی که اثرات بیرونی ، زندگی شما را کنترل میکنند، البته عوامل بیرونی تاثیر گذارند، اما نمی توانند کنترل کنند.
میسیتیکسم می گوید: من نمیتوانم موفق شوم، چون جای بدی به دنیا آمده ام، ارتباطات کافی ندارم، ضریب هوشیم کم است و …
در واقع میسیتیکسم به نوعی بیماری ذهنی است که برای هر چیزی عذر و بهانه میاورد.
افراد ناموفق در بهانه آوردن متخصص هستند.
برنده ها هیچ وقت بهانه نمیاورند و وقتی برایش اتفاق بدی می افتد، می گوید من این را ساختم، چه چیز را نوسان دادم و در واقع از آن به عنوان فرصتی برای شناختن نوسانش استفاده میکند.
و این توجه به نوسان مشکلی که اکنون ایجاد شده، یعنی تو صد درصد مسئولیت کارت را بر عهده میگیری و هیچ کس را مقصر نمی دانی.
ادامه دارد …
4 پاسخ
«همیشه به احساس خود توجه کنید، نظر افراد را بشنوید اما از افراد دستور نگیرید.»
زهرالی خیلی از این جمله خوشم اومد. یعن یتو مانیفست شخصی من رو توی این جمله نوشتی. یاشا.
یعنی من نمیدونم چرا هر چی آدم به درد نخوره آوردن گذاشتنشون مشاور و دبیر پرورشی. واه واه زهرا فقط دبیر پرورشی. واه واهان به توان ابدیت.
قشنگ الان حس میکنم توی دلت داری میگی که من هر چی میخوام مثبت باشم این موجود سه نقطه نمیذاره. بگو زهرا بگو اشکال نداره😂.
من یه مدت این 68 ثانیه رو هی امتحان میکردم و واقعن جواب داد. یه مدت بعد که با خدا خیلی رفیق میشی و قشنگی و مهربونیشو میشناسی که دیگه نیازی به 68 ثانیه تمرکز احتیاجی نداری. هر چیزی رو که اراده کنی همون لحظه بهت میبخشه. البته ممکنه به عنوان اشانتیون یه کمی دیرتر و یا در قالب دیگهای بهت بده همراه با یه درس جدید.
البته زهرالی جون جون منظورم این نیست که نباید این تمرینها رو انجام داد. خیلی هم خوبه و قشنگه این تمرین. چون حس خوبی بهت میده و حس میکنی خودت خالق زندگیت هستی.
من خیلی ناپلئون هیل رو دوست دارم. رفیق روزهای سختم بود.
اما این 68 ثانیه رو که گفتی خیلی وسوسه شدم دوباره امتحانش کنم. میسی میسی یولداش.
ساغول صبالی بالا
آره چند سال پیش وقتی هنوز سر کار میرفتم فک کنم 94 یا 95 بود ، اینو از آقا و خانم هیکس دیده بودم، اما اون روا انقدر ذهنم آشفته ی کار بود که نمی تونستم تمرکز کنم و ذهنم همش میرفت کوچه علی چپ و به زور برش میگردوندم، اما همین مطلبو واسه یکی از همکارام فرستادم و در کمال ناباروی به آرزویی که مدتها داشت و برآورده نیمشد با این تمرکز 68 ثانیه براش اتفاق افتاد
شاید حدود 10 روز اینا میشد ، که بهم پیام داد با هیجان زیاد و گفت زهرا آرزوم برآورده شده و …
این موضوع مال خیلی وقت پیش بود یادم رفته بود ، اما سال 99 که این دوره های ترودو رو هم اون زمان گوش دادم و اینایی که منتشر میکنم از توی یادداشتهام هست، رو وقتی دیدم برام جالب بود، دیدم واقعن بعضی وقتا ما حتی خیلی هم به آرزوهامون فکر نمی کنیم تا حس خیلی خوبی ازشون بگیریم و خیلی فست فودی یادشون میکنیم و نمیذاریم جریان احساس و انرژی با ارتعاش بیشتر و حال خوب ادامه پیدا کنه .
و ایضن باهات موافقم که واقعن بعضی وقتا انقدر زود خواسته آدم برآورده میشه که آدم دوست داره خدا رو بغل کنه و بوسه بارونش کنه که آخه این همه مرام … این همه ؟!
زهرا جان من این مطلب رو دیروز خوندم اما خیلی خیلی برام مهم بود و تصمی گرفتم که دوباره بخونمش و بعد از نکته برداری برات کامنت بزارم. دیروز به محض خوندش مورد ناخواسته ای رو با تمرکز حذف کردم و از بین بردم و مطمئنم که این قدرت خودم بوده. راستش ساعت یازده شب انگار عروس و داماد رو فامیلای عروس از تالار اوردن و جلوی خونه رقص و پایکوبی شد. اولش دیدم هیچ کاری نمیشه تو اون شلوغی که انگار تو خونه خودمون عروسی کاری کنم جز مسخره بازی پس با دخترم شروع کردیم با اون اهنگ ماقبل تاریخ یه رقص ما قبل تاریخی هم انجام دادیم. بعد دیدم تموم نمیشه و منم دیگه نمیتونم با این سن و سالم از این حرکات مسخره بکنم و گفتم می خوابم و واقعا هم خوابیدم اما دخترم بیدارم کرد و وقتی بیدار شدم دیدم صدا داره عصبانیم میکنه و کم مونده که یه کار نامعقول کنم. پس اومدم تو وبلاگ تو و با خوندن مطالبت تصمیم گرفتم چیزی که میخوام رو روش تمرکز کنم. داشتم برای صبا کامنت میزاشتم و در مورد اهنگ کلاسیک و بدرقه عروس و داماد میگفتم که همون لحظه در عرض چند ثانیه اون اهنگ کردی تموم شد و خواننده گفت تا برنامه بعد خداحافظ و اهنگ خونه مادربزرگه رو برای عروس و داماد پخش کردند و رفتند و همه جا دوباره آروم شد. فقط نمی دونم خونه مادربزرگه جزو اهنگای کلاسیک بود یا نبود. یا کودک درون من این اهنگ رو درخواست کرده بود. من میخواستم برم بگم اهنگ تولدت مبارک رو برای صبا بخونن. بالاخره تو ارسال فرکانس هم ممکنه خطا بوجود بیاد
برکاناا لیلا این برای حذف مورد
چقدر جالب و هیجان انگیز بود این تجربت لیلون
عالی بود
خوشم میاد که تو از هیچ نوشته ای سرسری رد نمیشی وکاربردیش میکنی و یا تستش میکنی
این عالیه دختر
چقدر جالب بود اون آهنگ مادر بزرگ
ایموجی لایک و انگشت اشاره رو شست و تشویق و هر چی که خوشت میاد و حستو میبره بالا، بالا