بعضی وقتها نمیشود همه چیز را با عینک خوشبینی رتق و فتق کرد و همچنان گل و بلبلانه به زندگی لبخند زد.
کافی است موضوع را یک همِ کوچک با چُمچِهی بررسی و تامل بزنی تا حساب کار دستت بیاید.
مثال سادهاش همین اینترنت است؛ وای فای، داده و فیلترینگ، چیزی که همیشه از آن نالیدهایم و پژواکش فقط گوش خودمان را کر کرده.
انگار ما ایرانیها فقط برای در صف ماندن و انتظار آفریده شدهایم و کاربری دیگری به ذهن خدا نرسیده که در مدرنیتهترین حالت هم در حال تجربه هر روزه صف لودینگیم.
اینترنت ثابت یا همان وای فای، عملن شبیه آدم خستهای است که بعد از یک کار مشقتبار طاقت فرسا بهش میگویی پاشو برو یک لیوان آب برایم بیاور و او هم با اکراه تمام و در حالی که لفظ ایشش از تمام وجودش در حال ارتعاش است، پا کِشان در طولانیترین زمان ممکن و با نگاه پر از تنفر لیوان نصفهی آب را میکوبد روی میز و میگوید بفرما ک و ف ت کن.
یعنی به وضوح دماغت پر از بوی سوختگی زمان است.
مثال سادهاش، برای لود یک فایل صوتی ۱۰ ثانیه ای باید با اسلوموشنترین حالت ممکن بروی یک لیوان آب برای خودت بریزی، چند تا میوه هم برای لود بعدی آماده کنی و در طول مسیر هم چند کارِ معوقهی رُفت و روبی چیزی داشتهباشی تا وقتی میایی سراغ لود ببینی دایره خسته با لهله تمام دارد یواش یواش به نقطه تکامل نزدیک میشود.
تازه بعضی وقتها یک شگفتانه هم انتظارت را میکشد و برمیگردی میبینی گویی کسی وسط راه وای فای را از دوشاخه کشیده و فایل بدون هیچ علائم حیاتی با پیکانی سرافکنده همانجا خشکیده و منتظر برگشتنت مانده و کلیکی برای وصال.
به راستی وقتی برای دریافت خدمات هزینه دادهای و از میزان آن خدمت کاسته شده این نمونه کم فروشی نیست؟
آیا به خاطر کاستن این کیفیت و کمیت، هزینه پرداخت شده عودت داده میشود؟!
البته که نه، تازه اینجا داستان وارد دو مرحله ساختارگرایانه نوینی میشود، با تأسف آونگی سر، چاره را در خرید داده میبینی و باز هم دست توی جیب میکنی و برای خدماتی که قبلن هزینه کردهای دوباره هزینه پرداخت میکنی.
راهکار بعدی و در واقع مرحله دوم در میان گذاشتن موضوع با مخابرات است و مسئول مربوطه می گوید بسیار خوب، علائم نشان میدهد که باید اینترنت ثابتتان تقویت شود و شما با عصبانیت و تأسف آونگی شتاب گرفتهتر دوباره دست در جیب مبارک میکنید و برای همان خدمت اولیه برای بار سوم دست به جیب میشوید.
اما همچنان مشکل سر جایش است و تکان نخورده و حتی سایتهای داخلی که مشکل فیلترینگ، که دیگر مرحله مشکل را رد کرده و بلایی بر جان شده، ندارند هم گاه به زور من بمیرم تو بمیری بالا میایند و گاه وسط راه شوکه شده، صفحه متأسفیم برایت پخش میکنند و برای اینکه یادشان بندازی که بابا توهم زدهای و دوباره سعی کن، باید صفحه را بروز رسانی کنی.
شبیه ماهی نمو که حافظهشان در حد چند ثانیه است.
نمونه کم فروشی کم نیست، چه در سطح کلان و چه در سطح کمان که عوارضش در سطح کلان موجبات متضرر شدن و نارضایتی بیشمار افراد است و در سطح فردی در کنار نارضایتی مدیر، مشتری، خانواده در ابعاد مختلف، یکی از سیمهای رابطِ اصلی حس و روحت قطع میشود و از آن الگوی تکاملیافتهتر انسان برتر که میتوانستی برای خودت بسازی، دور میافتی و دگرآزاری به قیمت منفعت خود، جزئی از روتین زندگیت میشود و در مرحله بعد میتوانی در صورت مساعد بودن شرایط، شانست را در کمفروشی کلان هم امتحان کنی تا بدینوسیله تنزل انسانیت خویش به لایههای پایینتر خلقت را رقم بزنی.
4 پاسخ
میدونی خوبیش چیه که این درد مشترک و میتونیم با هم همدردی داشته باشیم. همدردی در گرانبهایی است والا😂
آره یان تنها نکته مثبت داستانه
چمچه 😍 چه کلمه عجیب و جدیدی.
قسمت شگفتانه خیلی به حق بود.😂
دمت گرم. چقدر خوب با آیه مثال بارز زدی.👏
این کلمه رو دوست دارم سپیده
زنده باشی عزیزم