فکرش را بکن:
همه انسانهایی که میبینی ساخته تخیل خودت باشند و تو خودت هم تخیل یک انسان دیگر که او خود ساخته تخیل دیگری است و به این ترتیب با بینهایتی از تخیلها روبرو باشیم.
تخیلهایی که واقعی جلوه میکنند.
دنیایی که من میبینم ساخته و پرداخته ذهن من باشد و دنیای تو حاصل تفکر خودت، آگاهانه یا ناخودآگاهانه.
واقعن میشود به قطعیت گفت که این فرضیه نادرست است؟
چقدر دامنه تخیل ما بیانتهاست و جالب آنکه تا به امروز هر پدیده و فنآوری ساخته همین تخیل بوده که پس از مدتی لباس تحقق به تن کرده و از فضای نامرئی ظاهری وارد دنیای مرئی و واقعی (البته اگر دنیای واقعی در کار باشد!) شده است.
شبیه به کلام خدا در قرآن: کن فیکون. اراده در آن محقق میشود اما در مورد ما انسانها همین اتفاق با تاخیر رخ میدهد.
یعنی بعد از گذشت زمان و فراهم شدن شرایط، آن اراده یا تخیل به نام اکتشاف، اختراع، معجزه و یا یک رخداد طبیعی بوقوع میپیوندد.
در حقیقت رشد و تعالی ما در گذر زمان در حال پیشروی به سوی تحقق آنی اراده و تخیل است.
سوال:
از کجا معلوم که همین الان من و تو در خواب نیستیم و شبها وقتی چشمانمان را میبندیم از این رویا بیدار میشویم؟!
ما در خواب آزادی عمل بیشتری داریم، رهاتریم، کمتر نگرانیم و این با روح ملکوتی ما بیشتر سازگار است!
داستان شبیه همین توانایی نامحدود ماست که توسط جامعه، رسانه، آموزش و خانواده محدود میشود و ما عزت نفس خود را از دست میدهیم و دیگر حتی نمیتوانیم تخیلهای بزرگ داشته باشیم و یا اصلن تخیلات خود را باور کنیم که میتوانند عملی شوند و من ضعیف جای من بی انتها را میگیرد.
آیا همین تقلیل تخیل به امور پیش پاافتاده روزمره و زندگی محدود نمیتواند مسبب عقب ماندگی ما انسانها از رشد و تعالی بیشتر باشد؟
شاید کمی اِدماج* و خَلطِ مبحث شد اما ایرادی ندارد، گاه ابهام می تواند باعث بسط بیشتر تخیل شود.
علامت سوال های زیادی درون ذهنم در حال زاد و ولد هستند که بهتر است در خلوت، سکوت و درون به کاوش ادامه دهم تا جوابی برایشان بیابم.
* ادماج : آوردن بحثی در ضمن بحث دیگر
2 پاسخ
افرین اگه این ادماج رو توی چندتا متن دیگه بیاری بالاخره میره تو گنجینه لغتم
راست میگی ها ما تخیل نامحدودی داریم اما خودمون براش حد و حصر مشخص کردیم و گیر کردیم تو روزمره
در حال تلاشم 🙂
واقعن این تخیل ته نداره و یه قدرت دست بشر