روزِ نگاه، بیهیچ قضاوتی حتی گاه به گاه
امروز به این موضوع فکر میکردم که یک ناظر صرف بودن چقدر سخت است و در عین حال یک هنرمندی تمام عیار.
اینکه درباره هر موضوعی قضاوت و آنالیز خود را به کار نگیریم و صرفن به عنوان یک ناظر آن را ببینیم، مشاهده ای بی غل و غش.
مشاهدهای که آمیخته با احساس و یا باور قبلی و جدیدی نباشد.
به عنوان مثال ساده، فرض کنیم پیامی دریافت میکنیم بدون پیش داروی درباره خود پیام، فرد ارسال کننده، چرایی آن و هر چیزی که یک سر نخ توجه را به یک بله و خیر وصل میکند، آن رخداد را ببینیم.
خیلی سخت است چون به محض دیدن و یا شنیدن و در کل به محض درک حواس پنجگانه فورن یک تعریف و احساس از موضوع ایجاد میشود اما تلاش ما در متوقف کردن آن در لحظه خود حرکت بزرگ و موثری است.
البته که در میانه راه بی هوا سر و کله قضاوت و احساس پیدا خواهد شد اما بدور از قلع و قمعِ ذهنی که یک عمر کارش همین بوده، میتوان با کشیدن ضربدری در یک دفتر یادداشت و یا همان کشیدن کش معروف مچ دست با مهربانی! به ذهنمان بگوییم دست نگهدار و یا بهتر است بگویم فکر نگهدار، میخواهم بدون دیدن پرونده قبلی این موضوع را ببینم.
شاید پرونده قبلی، پرونده حقیقی و درستی از موضوع نباشد یا لااقل برای امروز نباشد.
روزی را به عنوان روز مشاهده گر صرف بودن و یا روزه قضاوت در نظر بگیریم و ببینیم دستاوردهای آن چه خواهد بود؟
آخرین دیدگاهها