لَفچان
هر کلمهای داستانی شنیدنی برای خود دارد، کلمه لفچان هم از جمله کلماتی است که از این اصل مستثنا نبوده.
و اما داستان لفچان …
در ولایتی پادشاهی بود شهره به خردمندی و مهروررزی.
او با لباس مبدل به میان مردم می رفت تا بیهیچ واسطهای از احوال و مشکلاتشان باخبر شود.
روزی با همان سر و وضع مردمان عامی در حال گذر از کنار گرمابه بود که آه حمامی را شنید که میگفت: خدایا این روزها مردم کمتر به استحمام می پردازند و گرمابه از یاد بردهاند، خودت رونقی مرحمت فرما.
پادشاه به قصر آمد و پس از لختی تأمل، به وزیر دستور داد تا ترتیب یک رقابت همگانی را دهد.
رقابت لیفچلانی
قرار شد این مسابقه در گرمابه شهر برگزار شود و به هر کس که پس از لیف کشی، کف بیشتر از لیفش چکید، 10 سکه طلا بدهند.
روز مسابقه فرا رسید.
ازدحام فزآیندهای حاکم بود، نمرههای گرمابه همه در کسری از زمان پر شد و مردمی که مدتها روی گرمابه را ندیده بودند، حالا پشت در گرمابه مانده بودند.
مراسم با ورود پادشاه شروع شد.
شرکت کنندگان پس از لیف کشی، لیفهای خود چلاندند، اغلب آنقدر شوخ و چرکین بودند که تنها چیزی که از لیفشان چکید آب چرکین بود و بس.
از میان شرکتکنندگان، مردی که بیشتر به گرمابه می آمد، برنده مسابقه شد و 10 سکه را برد.
پادشاه گفت: این مرد به خاطر پاکیزگی برنده این رقابت شد، از این به بعد هر از گاهی این مراسم برپا خواهد شد، این بار روز مسابقه اعلام گردید اما زینپس بدون اطلاع و اعلان قبلی آنرا برگزار خواهیم کرد.
از آن روز به بعد مراسم موصوفی گاهگداری بر پا میشد و بدین ترتیب بازار گرمابه سکه شد و مردم هم به پاکیزگی عادت کردند.
روزگاران زیادی از آن حادثه گذشته است و معالاسف از نام آن شاه خردمند و ولایتی که چنین مراسمی در آن پایه گذاری گردید، خبر موثقی در دست نیست.
اما لغت، لفچان همان لیف چِلان بوده است که در گذر زمان و گویشهای مختلف به صورت مخفف لفچان درآمده است.
تمام آنچه خواندید برگرفته از کتاب لغت و یا منبع تاریخی نبوده، بلکه زاییده تخیل ذهن نگارنده بود که با دیدن این کلمه بر او حادث شد.
امید که لحظاتی تنشیط خاطر برایتان فراهم شده باشد.
اما لَفچان کلمهای قدیمی است به معنای کسی که لب بزرگ و ستبر داشته باشد.
2 پاسخ
سلام عالی بود. لذت بردم♥️♥️♥️♥️
ممنونم مریم عزیز
زنده باشی مهربون