نوشتن مثل حفاری است.
شکافتن دل خاکی تیره برای یافتن گنجی.
معمولن گنجها زیر خاکیترند، هیچ وقت طلا یا الماسی را زیر یک پَر خاک پنهان نمیکنند.
برای بدستآوردنش باید تلاش کرد و کَند و کَند و کَند.
نوشتههای دم دستی و کمجانِ اول نوشتن که ما را تا مرز ناامیدی پیش میبرند، دقیقن شبیه آن خاک و خُلی است که با کاویدنهای ابتدایی و مردد، پس میزنیم.
با کَندن مستمر است که دستمان بلاخره به چیزی گیر میکند، البته گفتنی است گاه زیر تلی از خاک که زحمت کَندَنش را کشیدهایم به جای اینکه برق طلا و الماس بدرخشد، شکسته سفال، شیشه یا کهنه پارچهای مییابیم و گاه هیچ، اما نوشتن این شانس را دارد که ته تهش دست خالی نمیمانیم و به یک متن ارزشمند و یا ایدهای خلاقانه میرسیم.
پس نویسنده خوششانس تر از یک جوینده گنج بدون نقشه است.
یک جوینده گنج برای اینکه دستش به گنج برسد نیازمند نقشه است اما نویسنده نیازی به نقشه ندارد و خود انبوهی از گنج معناست که باید کلمه به کلمه خود را بکاود و به رشته تحریر درآورد تا بخشی از گنج نهانش را نمایان کند.
پس هر چه بیشتر بنویسی، گنج بیشتری مییابی.
پس بنویس و بنویس و بنویس.
7 پاسخ
چه تعبیر خوبی
ممنون عزیزم
راستی لیلون جان همونطور که بهت گفتم این روزا خیلی سرم شلوغه، تنها کار بزرگی که میکنم ادامه دادن همین وبلاگ نویسیه.
به امید خدا هف ته بعد می ام و به ت حس ابی سر میز نم 🙂
البته طبق یادداشت امروز نباید می گفتم.
اصلاح شد
هم گفتم و نگفتم (ایموجی چشمک)
هر وقت اومدی قدمت روی چشم. همین که به تعهدت با وجود تمام مشغله ها پایبندی عالیه
ممنون عزیزم
زنده باشی
تشبیه قشنگی بود زهرا جان. به نوشتههای بیجون خودم امیدوار شدم.
عزیز دلم
از وقتی اینو نوشتم خودمم همتم زیاد شده برای اینکه بیشتر بنویسم
حتی اگه اولش خیلی مزخرف بنویسم