شعر/ شعرواره
دلم حال عجیبی دارد بین رفتن و ماندن
نگاه پر تردیدی به آرزوها و خیالاتش
به آبیِ امید بخش حتی آسمان دارد
دلم جاده خاکی است
که ازدحام افکار پر از پوچی
گَرد ندیدن
بر چشم احساسش پاشیده
دلم باران میخواهد
تا بشوید گرد این اوهام موذی را
که شاید ببیند در دور دستها
دست خدایی با لبخندی بر لب
که میگوید بیا اینجا
دلم هوای رفتن دارد از
زمین و آسمانی که
هوا و خاکش
گاه زمینگیر و نفسگیر است
دلم دوست دارد بکارد عشق را در دل
لبخند را بر لب دنیا
اما در این وانفسای گاه پر از ناامیدیها
دلم دل دل میکند برای هر چه زودتر پر کشیدنها
۳ تیر ۱۴۰۳
✍️ #نی_نوا
آخرین دیدگاهها