تاثیر یک لقمه!

تاثیر یک لقمه!

کارش جولان تو کوچه برزن بود و از این و اون چیزی سُلفیدن.
بی‌بی یک تکه کلام وجیزه داشت می‌گفت:
“لقمه‌‌ی کریم لاکرامت، سیرمونی نداره.”

حالا معنیش چیه؟
داستان بر‌می‌گرده به پا به ماهی زلیخا؛ مادر منصور که داشت با شوهرش از جلوی جیگرکی رد می‌شد.
اینا همین‌طور که رد می‌شدن یهو بوی جیگرِ کبابی، دل زلیخا رو می‌بره.

-“جعفر!
جعفر!”

+”چیه؟”

-” دلم جیگر خواست؟”

+”جیگر؟
چی میگی؟
یه قرونم ته جیبم نیست.
دماغتو بگیر زود رد شیم.”

-“چی میگی مرد؟
با گرفتن دماغ که دل هلاک من آروم نمی‌شه.”

حالا نگو تو این حیص و بیص کریم‌لاکرامتم مشغول خوردن جیگر بوده و حرف و حدیث این زن و شوهر رو می‌شنفه.
یه لقمه می‌گیره میده جعفر که بده زلیخا و …
جعفر که جَزع و فَزَع زنشو می‌بینه بناچار لقمه رو میده دست زلیخا و … .
ویار لامصبم اینش بده که اگه دلت یه چی خواست حتی شده بالای کوه، باید گیرش بیاری وگرنه به قول مادرم، بچه چشم و دل سیر نمی‌شه، البته تو این قِسم ماجرا، زلیخا خورده نخورده، منصور شکم قلنبش، همینی می‌شد که هست.

بی‌بی که زن سرد و گرم چشیده‌ایه می‌گه کریم که آب از دستش نمی‌چکیده، مغرضانه، لقمه گرفته واسه این خونواده‌ی فلک‌زده تا یکی مثل خودش به عرصه بیاد که نه تنها آب از دستش نچکه که همش پی کَندَن از این و اون باشه.
موندم این کریم خودش لقمه‌ی کی بوده؟!
نی_نوا

پ.ن:
وجیزه: مختصر

۷ فروردین/۴

کلمه بازی/ داستانک

@neynava_nevesht

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *