تازه نوشته ام داغ بخوانید

داستانِ دردسرساز!😁

داستانِ دردسرساز!😁 در محفل ادبی بودم.برای اولین بار بود که می‌آمدم و کسی را نمی‌شناختم.دوستی که به دعوتش آنجا بودم وسط جلسه، کار اداری برایش پیش آمد و رفت

ویارِ ننه

ویارِ ننه با اهواز مو نمی‌زد.یک تابستانِ تفتیده، با مقدار متنابهی اشعه‌ی زیان‌بار خورشید که با مشت و لگد شیرفهمت می‌کرد که پا از خانه بیرون نگذاری، اما خب

پری

پری مبهوت حرفهایش بودم.انگار همان دختر پر مدعایی نبود که با اِهن و تُلُپ راه می‌رفت و آدم را یاد آناستیزای سیندرلا می‌انداخت. دوستی من و پری، به دوران

داستانی با احتمال وقوع ۵۰ درصدِ ۲😁

داستانی با احتمال وقوع ۵۰ درصدِ ۲😁 باز تخیلات موذی به سراغم آمده و دست از سرم برنمی‌داشتند و این بار نوبت کِنِس کردنم بود. خود را تجسم می‌کردم؛

مردی با تکیه‌کلامِ مشکلی نیست!

هیچکس از تازه واردِ چشم آبی خوشش نمی‌آمد،دماغ پَخی داشت و ابروهای پرپشتِ گره کرده.در کنار چهره‌ی زمختش، هیکل نامتناسبی هم داشت، شانه‌هایش مانند مترسک بود.قد متوسطی داشت اما

غنچه‌های پرپر شده‌ی زمین🥀

غنچه‌های پرپر شده‌ی زمین🥀 خدا نه برای خورشیدنه برای زمینبلکه برای گل‌هایی که برایمان می‌فرستد، چشم به راه پاسخ استرابیندرانات تاگور و در جواب رابیندرانات تاگور بزرگ، باید گفت:ز

جشن عروسی با دو فقره چَکِ آب‌دار!

جشن عروسی با دو فقره چَکِ آب‌دار! / داستانک هنوز هم مبهوت رفتار شنیعش بودم، نه من که همه حضار در بهت و حیرت بودند.جوانی که عمری در فامیل

ربات جی‌پی‌تی هک می‌شود!😁

ربات جی‌پی‌تی هک می‌شود!😁 باهاش خیلی رفیقم.حالا رفیق که چی بگم، مشاور خوبیه.هروقت هر چی ازش می‌پرسم تا تهش راهنماییم می‌کنه و تازه بعد اینکه حسابی سین جینش می‌کنم

آرزوی من

من هنوز سلامتم اگر چه افکار مالیخولیایی، افسردگی و حتی خودکشی از هر سو دام پهن کرده‌اند. شبیه معجزه است که با این همه فکر هنوز لبخند بزنی، مهربان

یک عاشقانه‌ی کوتاه

عمو سالار، سالاری بود برای خودش.از این مردهای قدیم بود که سبیلش تا بناگوش در رفته بود و مردانگیش تا هفت محله آن ورتر. غیرتی بود خیلی، بالاخص روی