پر تکرارترین جملاتی که در محاوراتتان بکار میبرید چیست؟
موضوع به ظاهر ساده ای که می توان از آن برای خودشناسی بهره برد و می دانیم که خودشناسی اصلی از اصول توسعه فردی است که هیچ گاه نمیشود انتهایی برایش در نظر گرفت.
مدتی است که کارهای در دست اقدام زیادی دارم و این ضرب المثل ترکی خیلی ورد زبانم است:
ال مرد اولار göz نامرد
مفهوم به فارسی: دست مردانگی می کند و چشم نامردی
(کلمه چشم ترکی را به جهت تلفظ درستش به اینگونه نوشتم)
اما چرا این ضرب المثل؟
داستان بر می گردد به دوران اشتغال:
در بایگانی شرکتمان چندین کارتون پر بود ازپرونده های درب و داغان پرسنل قدیمی، آش شله قلمکاری که دیدنش وحشت به جان آدم می انداخت، شبیه میدان جنگ ، کاغذهای توی پوشهها محض رضای خدا یکیشان درست سوراخ نشده بود.
توی پرونده حسن قلی خان، عکس و مدارک آ میز محمد و رکسانا خانوم نشسته بود، نمی دانستی اصلا صاحب پرونده چه کسی هست؟ آن پرونده دیگر سر و ته بایگانی شده بود، لابلای آن همه مدارک معلوم الحال، اسناد و برگه های بی ربطی هم بودند که حکم قارچ توی باغچه را داشتند و این را به ذهن متبادر می کردند که حکمن پای سهل انگاری یا سری شلوغ در کار بوده که چاره ای نبوده جزاینکه لعنتیها فعلا اینجا بمانید تا ببینم بعدا چه خاکی بر سر کنم .
و بدتر از همه آنکه گویی به میرزا بی اعصاب گفته بودند که این همه اسناد و مدارک را باید توی این چند کارتن جا بدهی. ببینیم چه میکنی.
میرزا هم دمش گرم بیشتر از همیشه نام آوری کرده بود و تا توانسته بود پرونده ها را مچاله چپانده بود توی کارتون که فقط اثری از آنها در بیرون به چشم نخورد، مهم نبود توی کارتون چه آشوبی برپا می شود.
خلاصه تماشای تنها ۱ دقیقه از این تابلوی هنری آشفته اثر میرزا خان برای ناامید کردن من از تمام زندگیم کفایت می کرد.
آدم می خواست برود کنجی، عزلت بگزیند و به کارهای کرده و ناکردهاش اعتراف کند تا بلکه دلها به رحم آید و از انجام این شاق معذورش بدارند و بگویند اصلا شتر دیدی ندیدی.انگار کن اصلا این پرونده ها نبودند و نیستند.
اما خب حقیقتی که نمی توانستم از آن فرار کنم این بود که بلاخره این کار دیر یا زود باید سامان می گرفت و زانوی غم بغل گرفتن دردی دوا نمیکرد و کاری از پیش نمی برد.
ضرب المثل بالا مدام توی ذهنم داشت چشمک می زد.
تصمیم را گرفتم ، آمدم نشستم کل کارهایی که برای مرتب کردن آن پرونده های مادر مرده باید انجام می دادم را با جزئیات نوشتم و بعد برنامه ریزی کردم که هر روز ۱ ساعت از کارم را در حضور نامبارکشان سپری کنم( ایجاد یک خرده عادت موقت)
قبل از اینکه کارم را شروع کنم همان اول، یک عکس از آن مصیبت عظما گرفتم تا تصویری و سندی باشد برای قیاس اتمام و نتیجه کار و بعد آستینها را بالا زدم و دستها کارشان را شروع کردند.
آخ که نتیجه درخشان کار چه مزه شیرینی دارد، تمام خستگیهای تن و روحت را میشورد و میبرد.
به ۲ ماه نکشیده بود تمام پرونده ها را مرتب کرده و دوباره بایگانی و لیست بر حسب حروف الفبا و در کارتونهای تمیز ، ردیف، ردیف چیده بودم، حالا دیگر چشم بسته می توانستی هر پروندهای که میخواهی را بیرون بکشی.
و حالا نوبت عکس آخر کار بود که زیبایی مرتب و منظم بودن را به نمایش بگذارد.
نتیجه کار را که به مدیر شرکت نشان دادم، حظ کرد تحسینم کرد.
این روزها باز هم به خاطر مشغلههایم این ضرب المثل ورد زبانم است تا یادم بماند که از بزرگی و حجم کار نترسم و آنرا به دست مرد مردستان خود بدهم.
هدفم از یادداشت امروز گفتن این خاطره نبود، بلکه منظورم قدرت کلمات و مفاهیمی است که در عمل برایمان ثابت می شوند.
شما این روزها چه جمله ای ( اعم از شعر و جمله قصار و ضرب المثل) را مدام با خود تکرار میکنید و سعی می کنید در عمل ثابتش کنید؟
از قدیم الایام جمله های خردمندانه ،شعرها و ضرب المثلها اثرات زیادی در زندگیمان داشته اند، اما علاوه بر این می خواهم گریزی هم همینجا نقدا به بحث روانشناسی بزنم:
به مرور زمان جملات پرتکرار و ملکه ذهنمان رفته رفته میشوند جزئی از شخصیت و باورمان و حتی میتوانند وصف حالی از شرایطی که در آن برحه از زمان داریم نیز باشند.
یادم میاید دبیری داشتیم که بسیار فرد جدی و قاطعی بود، زمانهایی از کلاس که درس زودتر تمام می شد تا زنگ بخوردف برایمان از درسهای زندگی می گفت. از رنجهایی که کشیده بود ، صبوریهایش و همیشه ته صحبتش به این میرسید که عقلتان را به کار بگیرید و مطیع حرف این و آن نشوید.
یادداشت امروز مرا یاد ضرب المثلهایی که با غلظت و عمق خاصی بیان می کرد انداخت:
مصلحت مشورت یاخجدی، آمان اوز بولدوغونان چیخما
ترجمه به فارسی: صلاح مشورت کردن خوب است، اما چیزی را که خودت یقین داری درست است، انجام بده.
یا، ساخلا سامانی گلر زمانی
مفهوم به فارسی: هر چیز که خار اید روزی بکار آید که البته معنای صبر کردن را هم د رخود دارد.
و میبینم اینها درست همان مشخصه های اصلی دبیرمان بود.
یا همکاری داشتم که همیشه از دوران کودکی و جوانی سختی که سپری کرده بود برایم می گفت، از نیش و کنایه اطرافیانش، حرفهای گزنده ای که همچنان همانطور زنده و تلخ پس ذهنش مانده بودند و او گاه و بی گاه در موضوعات مختلف داستان را به این ضرب المثل می کشاند: ایت هورر کاروان گچر
یعنی فقط پارس کردن برای سگ میماند و کاروان بی تفاوت می گذرد.
در واقع ما باتکرار برخی جملات پیشینه ای ازباورها و حالات خود را هم نشان می دهیم.
با آگاهی از این موضوع این بار بهتر است دقت بیشتری به صحبتها ،تکیه کلام و جملات خاصی که گوینده آنهارا با عمق بیشتری بیان می کند داشته باشیم .بی شک سر نخهای خوبی از گذشته ، باور و یا شرایط فعلی فرد به ما می دهد که میتواند کمک شایانی به ارتباط خوب وموثرمان بکند.
شما هم به این سوال فکر کنید که پرتکرار ترین جمله شما در محاوراتتان چیست؟
در مورد اطرافیانتان چطور؟
آخرین دیدگاهها