نویسنده در نقش‌های مختلف

نویسنده جماعت با آدمهای معمولی فرق دارد، جدای از احساس و تاملات عمیق، همه چیز به چشمش کلمه، متن و سوژه است برای نوشتن.

او می‌تواند در هر نقشی متفاوت و برجسته‌تر از دیگران ظاهر شود و با ابزار نوشتن، اثر خلاقانه‌ و به یادماندنی خلق کند.

 

همسر نویسنده

مثلن اگر این نویسنده همسر شما باشد، روز تولدتان به خوردن کیک و کادو مثل هر جشن تولد دیگر نخواهد گذشت.

همسر نویسنده‌تان می‌تواند متن زیبای روح‌افزایی که از هر کیکی شیرین‌ترست و از هر کادویی گرانبهاتر، تقدیمتان کند که تا مدت‌ها یادآوریش گل لبخند روی صورتتان بِشکُفاند.

کلماتی مزه‌دار که هنرمندانه دست‌چین شده‌اند و آنقدر تُرد و بِرشته‌اند از احساس که زیر دندان نگاهتان خِرچ‌خِرچ صدا می‌کنند و کیفتان را برای ساعت‌ها کوک.

همه جای خانه پر از یادداشتهای عاشقانه دلچسبی است که به محض رویت، وجودتان پر از گل و پروانه می‌شود.

همسر نویسنده‌تان وقتی می‌خواهد برایتان پیام بگذارد که برای خرید سبزی بیرون رفته، می‌نویسد:

عزیزم تا در خانه سبزی نَبُوَد
سفره ما را صفا و گرمی نَبُوَد
گر آمدی و جایم خالی دیدی
همان دم، در حال سوا کردن ریحان
یا شوید و جعفری و ترخان
در دکانم یا در ره بازگشت به خانه دلمان.

 

خواهر نویسنده

اگر این نویسنده خواهرتان باشد، او علاوه بر محبتهایی که مشت مشت توی دلتان می‌پاشد، می‌تواند با کلمات برایتان گردنبندی از مهر ببافد و به گردنتان بیاویزد.

او در روز تولدتان، اینگونه غافلگیرتان می‌کند:

هییییی
نمی‌تونم بگم
گفتنش …
بعضی حرفا رو نمی‌شه گفت
باید گذاشت تو صندوقچه دل و
قفلش کرد و قفلشم پای درخت کاج همیشه سبز چال کرد.
حتمن خیلی نگرانت کردم نه؟!
اما نگران نشو، می‌دونی که عاقل‌تر از چیزیم که به نظر میاد
اما چطور می‌شه نگفت
چطور …
پس بذار بگم خواهر
مگه از خواهر به خواهر نزدیک و دلسوزتر هست:

(اینجا دیگر نصفه جان شده اید 🙂 )

آبجی گلم تولدت مبارک
آسمون رویات پر از ستاره و چشمک

 

همکار نویسنده

شما وقتی همکار نویسنده ندارید و درخواست افزایش حقوق می‌کنید:

” خدمت جناب آقای رئیس
سلام و علیکم
با توجه به وضعیت معیشتی و مشکلات عدیده خواهمشند است با تقاضای افزایش حقوق اینجانب موافقت فرمایید.
با تشکر “

و خب صدالبته واکنش رئیستان:
بشین بیینیم بابا!

 

متن شما وقتی یک همکار نویسنده دارید:

” راستش برای نوشتن این نامه دو دل بودم که بنویسم یا نه؟

اما یادآوری حضور حمایت‌گر و چهره مهربانتان در تمام سالهای خدمت، مصمم کرد تا برایتان بنویسم.

داستان بر می‌گردد به یک ماه پیش که صاحب‌خانه اجاره را برد بالا، آن‌هم بدون اینکه بخواهد آه و ناله بلند مرا بشنود.

گفتن از وضعیت معاش و خانواده برای شما که‌ پرونده همه پرسنل زیر چشمان پرمهرتان است و همیشه خدا هم هوایشان را داشته‌اید، دوباره گویی است و خود می‌دانید داشتن ۳ فرزند و مستاجر بودن با قیمت‌ اجناسی که هر روز تورم می کشدش بالا، چگونه جان‌کاه است و می‌تواند کمر مردِ خانه را بشکند.

همیشه گفته‌ام و می‌گویم که تمام موفقیتهای سال‌های کاری خود را مدیون راهنمایی و شفقتهای شمابوده و هستم که نه به مثابه یک مدیر که در همه این سالها برایم پدری کرده‌اید.

همواره به مهر و توجهتان دلخوش بوده‌ام و از آن بهره‌مند و تمام تلاشم  خدمتی شایسته بوده و صادقانه، امید که این بار نیز مشمول عنایتتان باشم.
زنده باشید و سایه مهرتان مستدام. “

حتی اگر رئیس گوله گوله اشک هم نریزد، حتمن ترتیب یک افزایش حقوق کوچک را خواهد داد.

 

کودک نویسنده

اگر نویسنده خانه‌تان کودک دلبندتان باشد، مثل بچه‌های دیگر هر وقت کار بد کند و شما دعوایش کنید، فقط قهر و گریه نخواهد کرد.

او به کنج اتاقش می‌خزد و در فکر این است که چگونه دلبری کرده شما را به وضعیت قبل از دعوا برگرداند و یا حتی مهربانتر از آن.

او نامه‌ای نوشته و با گل و قلب تزئین می‌کند و از لای در اتاق سُرَش می‌دهد جلوی پایتان تا بخوانیدش:

سلام مامانی
می‌دونم که خیلی خیلی از دستم ناراحت شدی که اونجوری صورتت بنفش شد.

نمی‌دونم چطور شد که اون اتفاق افتاد و همه چی ریخت بهم، اما می دونم که وقتی دعوام کردی خودت بیشتر از من دلت شکست.

ببخشید مامانی

مامان گلم هیچ‌وقت عصبانی نشو چون صورت قشنگت زشت میشه و من می‌ترسم.
همیشه باهام مهربون باش حتی وقتی یادم میره و کار بد می‌کنم.
مرسی .

دوستت دارم❤️

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

20 پاسخ

  1. پس چرا من اینجوری نیستم😁 تنها یه بار از نقشم استفاده کردم اونم یک جمله پنج شش کلمه ای بود برای نوشتن روی کارت تبریک😂 خوب حتمن نویسنده نشدم و هنوز همون پله اولم
    نخیر اصلنم اینطور نیست اطرافیانم قدرم رو نمیدونن. من نمیخوام از نقشم برای اونا استفاده کنم. درک نمیکنن میگن این چرت و پرتا چیه می‌نویسی.
    بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم برای ترکی حرف زدن امروز دوباره با پتک زدن تو سرم.
    چند سال پیش گفتن لیلا تو حرف نزن اتیمیز توکولور
    الانم میگن لهجت افتضاحه. خیلی بده. آخه من چی کار کنم به نظرت دیگه سو و سوت لهجه میخواد که با من اینجوری برخورد میکنن.
    ولی من اینبار چون تو رو دارم از رو نمیرم. بیا قول بدیم کاتالیزوری برای شجاعتمون باشیم.

    1. ای جانم
      اما من از این نقشا کم و بیش استفاده کردم
      البته به جز مورد اول که هنوز حایز شرایطش نشدم.

      ای وای لیلا نمیری، چقدر خندیدم به این حرفات.اتفاقن به نظرم تو خیلی عالی میتونی پیش بری، از بس بهت گفتن تو هم توهم بد حرف زدن پیدا کردی
      موافقم رفیق
      تو میتونی ترکی حرف بزنی و من کمکت میکنم
      ما کمک میکنیم شجاعتمون برگرده سرجاش. 🙂

  2. بامزه بود زهراجان. البته نقش‌های بیشتری میشد اضافه کرد. اما برای یک پست کفایت میکنه😅
    از تجربه‌ی خودم بگم که از دو سال پیش برای یکی از عزیزانم مشکلی پیش اومد. برای همدردی با ایشون یک قطعه شعر نوشتم. بیان حالم بود وقتی خبر بد رو شنیدم. به نظرم خیلی خوب شد. چون احساس درونیم بود.
    در کتاب هیچ ناتمام(مجموعه شعر نشر گنجور ۱۴۰۰) منتشر شد.😍

    1. آره زهرا نقشای دیگه هم میشه اما من دیگه این اصلیا رو گفتم و از بقیه فاکتور گرفتم.
      ای جان منم از این تجربه ها داشتم
      منم تجربه مشابه داشتم. دوستانی عزیزی رو از دست داده بودن و من همزاد پنداری کردم و از طرف اون درگذشته شروع کردم با این بازمانده ها حرف زدن، مادرش خیلی آروم شده بود
      فایل صوتی حرفامو فرستادم براشون .

      برکانا زهرا برکانا

  3. ممنون،خیلی جالب بود
    ولی خدا وکیلی اگر همسرتان روز تولدتان شیرینی و گل و کادو نخرد و یک جمله هدیه بدهد شما راضی می شوید ؟🤭
    والبته کنار همه آنها یک متن زیبا بیشتر به دل می نشیند

    1. زنده باشید جناب مسلمی
      البته که گل و شیرینی هم باید باشه، اگرچه من حایز شرایط این نویسنده فعلن نیستم. 🙂
      بله واقعن در کنارشون متن میتونه غوغا کنه.

  4. خیلی جالب و خلاقانه بود زهرا جان. البته من از این کارها نمی‌کنم. شاید کمی بی ذوقم شایدم به قول لیلا جان دیگران درک نمی‌کنن. اوایل ازدواجم گه‌گاهی چند خطی برای همسرم می‌نوشتم. دیروز هم به عنوان تمرین ایداده پردازی نامه‌ای برای پسرم نوشتم. ولی خدا وکیلی ایده خیلی خوبیه. سعی می‌کنم امتحانش کنم.

    1. میدونم عهدیه
      حتمن استقبال دیگران انگیزه میده وگرنه که ذوقمون کور میشه.
      منم گه گدار، برای تلطیف خاطر خانواده و دوستان استفاده میکنم.

  5. درسته زهرا جان
    نویسنده‌ها خیلی قشنگ میتونن احساسشون رو بنویسن و جالبه که نتیجه هم میگیرن شاید برا اینه که زمان دارن فکر کنن
    من معمولا تو حرف زدن یه جورایی خجالت می‌کشم و یا نمی‌تونم اونجوری که باید حرف دلم رو بزنم ولی نوشتن برام راحت‌تره .
    همیشه هم در طول خدمتم هر تقاضایی داشتم از مدیرانم ، بدون برو ، برگرد نتیجه گرفتم😊
    البته لیلا جون راست میگه کسی که از این وادی دوره ، نوشتن جواب نمیده

    1. واقعن همینجوره حلیمه بانوی عزیزم
      منم گاهی واقعن نیمتونم اون چه که باید رو به زبون بیارم و نوشتن برام راحت تره

  6. عنوان متن ذهنمو به سمت و سوی دیگری برد. منتظر یه مطلب علمی بودم😂 خیلی قشنگ بود. دلم برای کودک نویسنده پر زد. چقدر دلم خواست یه کودک نویسنده داشته باشم😍😅

  7. خیلی قشنگ بود. خیلی مخصوصا نقش همسر و اون کودک نویسنده. تا حالت اینجوری دقت نکرده بودم به این موضوع 😄. متن رو خیلی دوست داشتم. احسنت زهراجان🌺❤️

  8. جالب بود زهرا جان. کاش همه‌ی آدم‌های دوروبرمون نویسنده بودن.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *