اینکه حرفت را بزنی، آنهم خوب و شایسته در درست ترین زمان و مکان به طوریکه خودت به خودت بگویی آفرین، آخییش تو دلم نماند و گفتم و از سویی مخاطبت با شنیدن حرفت نه تنها دنبال شمشیرش نباشد، بلکه وارد مرحله تامل شود، این یعنی یک کار خلاقانه و هوش کلامی و تبحر بیان یک نویسنده، ادیب، سخنور و یا فرد خردمند .
( البته که فرض را بر این گرفته ایم که مخاطب مقابل از بیشعورهای مزمن که هیچ کلامی در او موثر نیست و تنها راه درمانش عمل جراحی است، نیست. رجوع به کتاب بیشعوری خاویر کرمنت)
به این کار رندانه سخن گفتن می گویند.
رند در لغت به معنای زیرک و حتی در معنای منفی فریبنده نی زآمده است، اما من کلمه رند که اغلب در اشعار حافظ به آن اشاره شده،مد نظرم است.
رندی که در نقطه مقابل خشکه مذهبان ریاکار که برای ساختن مقام عظما برای خود از خدا غولی ساخته بودند که عبادت 24 ساعته نیز باعث مصونیت از خشم بی امانش نبود، قرار داشت.
این روزها این کار به نام لفاظی شناخته میشود، یعنی بازی با کلمات، اما من همان رندی در کلام را دوست تر دارم.
جناب حافظ از آن رندان اعظم در میدان ادب و کلام بود که کلامش را بسی استادانه به سوی مخاطب خاص نشانه میرفت.
یعنی جوری حرفش را میزد که شنونده، سر مست زیبایی کلمات دورچین شده شعر میشد و زبان به به به و چه چه میگشود، اما در خلوت خود با تامل بر شعر میتوانست رد پای منظور نظر حافظ را در لفافه کلمات ببیند.
بگذریم … اما قبل از گذشتن این را بگویم که بسیاری حافظ را عارفی که فقط خدا را میدیده و حتی عشقی که از آن بسی داد سخن داده ، حالتهایی عرفانی داشته میپندارند.
البته ناگفته نماند من نیز قبل ترها حافظ را بسی در طاقچه بالای توجهم نشانده بودم به طوریکه زیاد دست ذهن پرسشگرم به او نمی رسید که بخواهد همه چیزش را زیر سوال ببرد.اما در سال 99 افتخار حضوری کوتاه در محضر معلمی که صدای زیبایی داشت و مهم تر از آن یک حافظ پژوه بود، علاقه ام به غزلیات حافظ را صد چندان کرد و توجهم را به حضور مظلومانه اش که مدتها وسط کتابهای کت و کلفت در حال دست تکان دادن بود، جلب کرد.
جناب آقای محمدرضا کاکائی
ایشان به پاس تحقیقات و مطالعات زیاد و عمیقشان در غزلیات حافظ و سایر اشعار و ادبا و همچنین تاریخ، اطلاعات خوب و ارزشمندی دارند.
حرف ایشان همواره در گوشم طنین انداز است که: هیچ کس را مقدس نکنید، با این کار مغزتان را از کار می اندازید.
چه اصراری دارید بگویید که حافظ عارف بوده و همیشه در فلک الافلاک سیر میکرده، نه خیر ایشان هم حالات یک انسان معمولی را داشته، عاشق میشده، فارغ میشده ، شیطنت میکرده و گاه حالت عرفانی هم داشته، مثل خیلی از ما.
پرداختن به بعضی از اشعار ایشان و توضیحات این بزرگوار باعث شد که دید روشنی به حافظ زرورق گرفته ای که کنج آرام و امنی نهاده بودم تا از دور ادای احترامی کنم، پیدا کرده و دیوان اشعارش را روی میز مطالعه و تفکر بیاورم و هر از گاهی با هم بنشینیم و چایی بخوریم. ( البته من آب جوش یا به قول صبا قینر سو)
اما قصدم از بیان این یادداشت، تامل کارشناسانه درباه حافظ و اشعارش نبود که این کار ادیبان و اساتیدی است که در این راه بسی استخوانها ترکانده اند و در شب نشینیهایشان با روح جناب حافظ تخمه کلام و فکر شکانده اند.
اگر چه تاملات بر اشعار حافظ و کشفیاتم در این زمینه را بسی دوست دارم و حسی شبیه به جناب ارشیمدس در گرمابه که فریاد زد یافتم یافتم، می یابم، اما به بحث اول یعنی رندانه سخن گفتن و قدرت بیان زیبا و در عین حال غیر مستقیم موضوع بر می گردم.
آیا این رندی در پشت زمینه خود نشانی از ترس دارد؟ یا هوشمندی ؟
آیا اشاره مستقیم به موضوع کارگشاتر است یا نه برعکس اشاره غیر مستقیم رندانه موفق تر؟
البته که پاسخ خودم به هر دو سوال این است که : نسبی است و نمی شود نسخه مطلقی پیچید.
رندانه سخن گفتن برگرفته از نبوغ و هوش کلامی فرد است و اشاره مستقیم برگرفته از جسارت فرد، اما تشخیص اینکه کجا باید از کدام ابزار استفاده کرد تا به مقصود رسید، موضوع قابل تامل است و جای بحثها دارد و البته هنری است.
با چند مثال چراغ ذهن خودم و خودتان را روشن میکنم :
مثلن بهلول با رندی کلامی و رفتاری که داشت، بدون اینکه جان خود را به خطر اندازد، به بیان حق و حقیقت میپرداخت .
یا با این یادداشت، یاد این داستان میافتم که امام حسین و حسن در کودکی برای اینکه به یک پیرمرد که آداب وضو را بدرستی نمی دانست، نحوه درست را آموزش دهند، با رندی گفتند ای پیرمرد نگاه کن ببین کدام یک از ما درست وضو میگیریم که هر دو مدعییم.
و پیرمرد که دید هر دو به یک گونه وضو میگیرند دریافت که تنها کسی که وضویش اشتباه است، خودش است.
یا نه بیاییم نزدیک تر، زنده یاد مصدق در دادگاه لاهه با یک حرکت رندانه و نشستن در صندلی انگلیس، موضوع سلطه و زورگویی را به زیبایی به تصویر کشید و باعث احقاق حق ایران و محکوم شدن انگلیس گردید.
در برخی مواقع در بطن زندگی تجربه این را داشته ایم که با بیان غیر مستقیم و البته رندانه موضوعی بدون عوارض جانبی به حل و فصلش بپردازیم و داستان را باب میل خود پیش ببریم.
اما چگونه رندانه سخن گوییم ؟
آنچه که به ذهنم می آید این است که داشتن هوش کلامی، تسلط بر فن بیان و واژگان و درک درست و دقیق از شرایط و هوشمندی از جمله ابزارهایی است که در این راه میتوانند کارساز باشند.
راستی شما هم تجربیاتی رندانه داشته اید؟
13 پاسخ
به به به به زهرالی. چه شیرین مینویسی. راجع به چه شاهر شیرین سخنی مینویسی. خوشبحالت. من هنوزم در حسرت اینم که یه نشست، کلاس یا دوره ای رو بچسبم و باهاشون حافظ و مولانا رو تَهلی دیبلی (درست و درمون) بشناسم. البته که در کنارش هم دوست ندارم اون شناخت با فیلترهای ذهنی یکی دیگه وارد ذهن من شه. واه واه از این ذهن من.
چه خوشگل نوشته بودی تخمخ و فکر شکاندهاند.
در کل من ممباهات هم عقیدهام و همه چیز نسبیه و نمیشه حکم و نظر قطعی داد.
چه زیبا مینویسم من😒 عجولی من در نوشتن پیام و ارسالش رو به خانوم یو صبوری خودت ببخش.
ممنون عزیزم
آره موافقم و اتفاقن من این به چالش کشیدن رو دوست درام انقدر ریز بشی تو شعر ببینی چی ازش در میاری.
احتمال خطا کردن هم هست که دقیقن ندونی منظور شاعر چی بوده یا یه چیز دیگه دریافت کنی اما از این رهآورد و چالش الی بوش (دست خالی)هم بر نمیگردی و چه بسا به چیزی برسی که اون شاعر خدا بیامرز بگه آآآآآآآ اورا باخ هش منی مونی بولممیشدیم بااااااا (آآآآآآآآ اونجا رو من خودم اینو نمی دونستم باااا )
من از این دست اتفاقها تو اینیستا داشتم . تا میخواستم یه چیزی دگیه بنویسم ارسال میشد و خنده مسئول اینیستا رو میشنیدم که میگفت : دا گدی او … بیر ایش گورمه اولماز .. یوهاهاها اااا ( اون دیگه رفت .. نمیشه کاری کرد)
این جمله از استادتان را دوست داشتم و فوق العاده رندانه بود
حرف ایشان همواره در گوشم طنین انداز است که: هیچ کس را مقدس نکنید، با این کار مغزتان را از کار می اندازید.
متاسفانه مقدس سازی جامعه رو به ابتذال میکشونه
ممنون لیلون جان که خوندی
دقیقن
زهراااااااااااااااا. هارداسان بااااااااا؟
سلام صبا بالام
دیروز خواهر زاده ها مهمون بودن و البته مریض
دیروز روز بدون تکنولوژی بود تقریبن
واسه یه خط نوشتنم وقت نکردم ،حتی صفحه صبحگاهی هم ننوشتم
اومدم تا دیروز رو جبران کنم
ممنون کی پیام گویدون جیران بالا
یاشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ( این به عوض همه اون “ا” ها که دولی بودن از نگرانی و محبت) 🙂
انشالله که هرچه زودتر خوب بشی عزیزم
قربون دوستای با مرامی چون شما عزیزم
خواهرزادم مریض شده و …
چقدر عالی دربارهی این موضوع نوشتید👌🌹
سلام زهرا خانم صلحدار عزیز
از بچه های گل و گلاب مدرسه
خوشحال شدم پیامتونو دیدم.
این دید یه بازدید میطلبه.
ممنونم زنده باشین
عالی نوشتی 👏👏
رندانه سخن گفتن و هنرمندانه حرفتو بیان کردن یه نعمته…کاش همه از این نعمت برخوردار باشیم 🤲🤲🤲
ممنون ژیلا بالا
میشه کم کم یاد گرفت گوزل بالا