این همه بَلبشو نشان از آشفتگی های هر روزه دارد که کم کم روی هم انباشته شده است.
یک هو که آدم نمی آید این همه چیز را روی هم تلنبار کند.
امروز میگویی بگذار حالا اینجا بگذارم برش میدارم، فردایش نه اینکه آن چیز عاریه دیروز را بر نمی داری تازه میایی دو تای دیگر هم به ریشش میبندی و …
و داستان بی نظمی و آشفتگی از همین قدمهای کوچک بی مقدار شروع میشود، درست مثل موفقیت.
از این رو، دیروز را به انجام یک کار خلق و خدا پسندانه اختصاص دادم.
روز پاکسازی
اولین آشفتگی که جلوی رویم بود را پاک کردم .
به نظرتان چه بود؟
بله کاملن درست حدس زدید! دسکتاپ سیستمم.
یعنی هر چه فایل صوتی، تصویری و نوشتاری بود پرت کرده بودم تویش.
دیگر سیستم هر وقت میخواست کاری بکند چند دقیقه ای این فایلهای چکنویس را زیر ورو می کرد و بعد سرش را بلند می کرد و می گفت قرار بود چی کار کنم؟
و من می گفتم: خب قرار است آن برنامه را باز کنی و طفلک با دهانی هاج و واج میگفت آهان.
هر یک از فایل و برنامه ها را به کنجی سنجاق کردم و بعضی را هم در دم آتش زدم و حالا صفحه دسکتاپم مثل یک خانه تمیز و آب و جاروزده بوی پاکیزگی میدهد.
فایلها با احترام به هم سلام میکنند.
کسی پایش را روی دم آن یکی نمی گذارد و …
سیستم هم مهربانانه نگاهم میکند و هر دستوری که میدهم با سر انجام میدهد.
چه خوب است که روزی از هفته را به پاکسازی اختصاص دهیم.
مثل گرد گیری خانه.
از سیستم گرفته تا پیامهای تبلیغاتی و بی ربط گوشی.
از گروهها و شبکه های اجتماعی که به دردمان نمی خورد اما همچنان توفیق اجباری نظاره گر بودنشان را از کف نداده ایم.
برنامه های بی مصرف (شامل انواع فیلتر شکن و …) که دیگر کار نمی کنند.
وسایل اضافی و بی استفاده روی میز و کشو و کمدمان
و صد البته که سعی کنیم این بی نظمی ها را کم و کمتر کنیم.
مدتی دور کلمه حالا یک خط قرمز بکشیم.
حالا میذارمش اینجا تا بعدن ببینم چه کارش میکنم.
حالا بذار باشه.
حالا یه فکری براش میکنم …
این حالاها، خیلی مارموز هستند، یکهو چشمت را باز میکنی میبینی توی کلافی از سر درگمی و بی نظمی در حال دست و پا زدنی و یک همت جانانه می طلبد همه آن حالاها را بشوری بروند.
اما این پاکسازی شامل ذهن هم میتواند باشد، فکرهای آشفته، کارهای نیمه کاره در طول هفته، تعهدات انجام نشده و … که همه بخشی از فضای ذهن را گرفته و خیال ترک آنرا هم ندارند را هم می شود پاک کرد.
میشود با نوشتن و تعیین تکلیف کردن تعهدات و یا تعریف تعهدات جدید منطقی و ممکن، ذهن را هم آب و جارویی زد و برای برنامه های آینده جا باز کرد.
2 پاسخ
به به چقدر خوب شد که به وبلاگ شما دوباره سر زدم.
چقدر خوبه که ماهم مثل دسکتاپ یه سطل زباله داشتیم و تمام چیزهای مزخرف و به درد نخور ذهنمون رو داخلش میریختیم.
حذف کردن یه سری چیزها از ذهن واقعا کار سختیه. اونا وارد ذهن میشن و توی پستوها ته راهروهای تاریک مغز میایستن.
وقتی میخوای بیرونشون کنی بعد مدتی متوجه میشی که هنوز هستن.
هنوز اون مزخرفات در ذهن هستن …
کار جالبیه. من حتا یه قانون برای خودم گذاشتم که اگه میز کارم در تمیز ترین حالت بود باید تمیزتر باشه. ( تمیز بودن محیط عجیب خلاقیت رو فعال نگه میداره.)
اما حالا این قانون رو در مورد ذهنم و دستکتاپم و شاید سایتم انجام بدم گاهی.
موفق باشید.
ممنونم جناب صفری
آفرین به شما
کار نیکو کردن از پر کردن است، البته نباید به مرحله وسواس و کمال گرایی برسه
سربلند باشید