کلمات جدید، جمله سازی و اندکی کاریکلماتور
باز هم رفتم سراغ لغت نامه مرحوم عمید و چند لغت از تویش کشیدم بیرون:
عائذ: پناه آورنده / عابِس: ترشرو /غادِر: عهدشکن /غارِب: دوش، شانه / غاش: خدعه کننده /غاشِم: ظالم / فاتِر: سست /فاتوریدن: دور شدن /قایل: گوینده /کابلِج: کلیک، انگشت کوچک دست یا پا / کابِنَه: چشم / گازُر: رختشوی / لایِح: هویدا / ماجِد: بزرگوار، جوانمرد / ماخ: ناسره ، شخص پست و خسیس / نابِل: تیرانداز / وابِل: باران تند و شدید / واحه: آبادی کوچک در صحرا / هاتف: آواز دهنده / هارت و هورت: اشتلم، داد و فریاد / هامی: حیران / یارغو: مواخذه، بازخواست
جمله سازی
از همدمی غاشم و عابس برحذر باش که زو جز خدا عایذ نتوان بود. ( از همدمی ظالم ترشرو بر حذر باش که از دستش جز به خدا نمی توان پناهنده شد.)
قادر را غادر نخواهی یافت، که گر باشد لاجرم غاش است یا در اراده اش غش. ( انسان توانا عهدشکن نخواهد بود، که اگر باشد ، خدعه ای در کار است یا در اراده اش غش)
غارب به غارب یاری باش که ماجد باشد و فاتوریدنش کابنه پر اشک. ( دوشادوش یاری باش که بزرگوار باشد و دور شدنش باعث اشک چشم)
کابلجی فشردن بر سیاهه ای بایست، ناوکی است از نابلی آبدست. ( این آبدست آخر قشنگ با لهجه میشه :-)) ( کلیلک کردن بر لینکی که باید، تیری است از تیراندازی ماهر)
چنان آشفته حالم که گویی گازران دردل گماشته باشم. ( گازران : رختشویان)
سرای فاتر آمال به دور از عمل، به وابلی نه که به چکه ای بند است. ( سرای سست آرزوهای به دور از عمل، به باران شدید نه که به چکه ای فرو می ریزد.)
آن که لایح است چه حاجت به قایل است. ( آن که عیان است چه حاجت به بیان است)
از ماخ در لسان و انسان، فاتوریدن به. ( از ناسرگی در کلام و انسان خسیس دور شدن به )
هارت و هورت هاتف آن روز یارغوها برافراشت. ( داد و فریاد هاتف آنروز باعث مواخذه شد)
حامی هامی، واحه ای است بی مفتاح. ( حامی حیران، کلبه ای است بی کلید)
کاریکلماتور
سر
سر دردم از فشار افکار زیادی است.
وقتی سرم درد میکند، به افکارم آمپول میزنم.
با دردسرهایی که کشیده ام، آدم دردسر سازی شده ام.
عجیب است که چرا وقتی خوشحالیم دوست داریم سر به تن گل و گوسفند و … نباشد.
در این سرما، سرم را با افکارم گرم میکنم.
از وقتی راه رفتن در پیش گرفتی، آدم سر به راهی شدم.
سر به سرم که میگذاری، سرم درد میکند.
سری دارم پر از سودا، احتمالن صفرای دلم بالاست.
4 پاسخ
زهرا تا این کلمه ها رو دیدم گفتم قبل خوندن متنت برم خودم رو محک بزنم.
اینم آزمونم ببین چطور شده تا من برم متنت رو بخونم
بعد از چند روز بی آبی به واحهای رسیدیم. ماجدی به محض دیدن کاروان به همه آب رساند. آنجا به ما گفتند این واحه وابل زیاد دارد، غراب سفر باید آناً فاناً در جایی قرار داد که از وابل اینجا صدمهای نبیند. ما که از سفر فاتر بودیم به قایل این خبر اطمینان کرده بار و بنه خود پیاده کردیم خودمان در سرایی عائذ شدیم. شب راحت خسبیدیم. صبح الطلوع اسباب خواستیم، کسی از اسباب ما خبر نداشت. ماخ غاش مارا فریفته بود. به قاضی واحه شکایت بردیم او هم غاشم بود. نداشتن بار و بنه فلاکت بود. نه ادامه سفر ممکن بود. نه برگشت. هارت و هورتمان فایده نداشت. هیچ کس از آن ماخ خبر نداشت. به درگاه خدا عائذ شدیم، آن ماجد سقا آمد. اطمینان داد که یاریمان میکند. ما گمان کردیم که او هم غادر است و به وفایش ایمان نداشتیم؛ اما روز بعد بار و بنه پیدا شد. هرچه گشتیم سقا را نیافتیم تا او را ارج نهیم. گمان کردیم فرشتهای از جانب خداوند ناجی ما شده.
به به
به خاطر واکنش تصویری مجبور شدم بیام از گوشی جواب بدم
😍🤩👏👍👌
آفرین چقدر شیک و ام پی تری داستانکی کردی
آفرین به خلاقیتت💯
یه مرور خیلی خوب لغات هم برای خودم شدم.
عالی بود عزیزم
دو تا از کاریکلماتور ها عجیب خوب بود . یکیش امپول زدن به افکار اون یکی سر به تن گل و گوسفند.
راستی چقدر کلمه های سختی انتخاب میکنی. خوندن اشعار سعدی هم برای افزایش دایره لغات عالیه
ممنون عزیزم
میدونی چون لغات جدید رو میخوام ببینم و معناهاشونو بدونم
میرم سراغ لغت نامه و سعی می کنم از اول لغات از زیر چشمم عبور کنه.
از این دیگه لغت دارتر فقط خودشه اونا گؤره
آره گلستان سعدی هم خیلی خوبه.