اگر حق انتخاب دو میوه که یکی شیرین و آن دیگری ترش است را داشته باشید، ترتیبتان برای تناولشان چیست؟
مثلن دوست دارید اول زردآلویتان را بخورید یا آلبالو را؟
یا مثالی دیگر، هنگامه غذا خوردن، اول تهدیگتان را میخورید یا میگذاریدش آخر کار؟
فکر کنم با همین دوسوال به منظوری که از حرفهایم دارم، پی برده باشید.
خب فرض کنید اول زردآلو که میوه مورد علاقهتان است را بخورید و بعد هم آلبالو.
آن وقت چه میشود؟
دهان شما تازه با شیرینی زردآلو سرمست شده که آلبالوی ترش از راه میرسد و تمام عیشتان را به هم میریزد.
گویا آلبالو ستیزهجویانه، ترشتر از همیشه در صحنه حاضر شده، چون تصور این حجم از ترشی را قبل از وقوع واقعه نمیدادید. اما واکنش شما: با لب و لوچهای منقبض میگویید، حیف شد مزه شیرین زردآلو از کف رفت، کاش اصلن آلبالو نخورده بودم یا اول آنرا خورده بودم.
یا در موضوع تهدیگ، من معمولن تهدیگ را آخر غذا میخورم تا جایزهای باشد به خودم برای تمام کردن غذایم.
در کارها و زندگی شخصی و اجتماعی هم داستان شبیه همین انتخابهای بامزه است.
مثلن هر وقت که کارهای به ظاهر سخت را در اولویت انجام قرار میدهیم و ناشتا قورباغهمان را قورت میدهیم، بقیه کارها آسان و حتی شیرینتر به نظر میرسند.
یا وقتی با شرایط سخت دست و پنجه نرم کردیم، زبده و کارآزموده میشویم و تحمل شرایط سخت مشابه، مانند دیگران برایمان طاقتفرسا نمیشود یا بر عکس وقتی به راحتی و آسودگی عادت کردیم، تحمل شرایط سخت برایمان مشقتبارتر از دیگران میشود، درست مثل خوردن آلبالو بعد از زردآلو.
انجام کار سخت و در نظر گرفتن جایزه به انجام رساندنش، فعالیت را برایمان جذاب میکند.
نتیبجه اینکه: باید مصلحت را برگزیده و بر منفعت جذاب آنی ترجیحش دهیم تا شاهد موفقیت را در آغوش کشیم و در اغلب موارد بزرگترین چالشی که با آن دست به گریبانیم همین موضوع انتخاب است.
آخرین دیدگاهها