امروز سالروز خداحافظی بی سر و صدای هنرمند دوست داشتنی، شاعر و نویسنده بااحساس و متفکر حسین پناهی است.
همیشه وقتی یاد حسین پناهی میافتم، نقشش در آژانس دوستی و فیلمی که قورباغهای در جیبش داشت برایم زنده میشود.
چشمان روشنی که همواره وقتی حرف می زد یا خیره در چشم فرد بود یا خیره در افکارش.
نوع حرف زدن ساده و بی آلایشش را دوست داشتم.
وقتی بازیگر بود، نمیدانستم نوشتههایش هم، همپای بازیگریش زیبا و هنرمندانهاند.
نوشتههای پناهی مثل خودش ساده و بیریا هستند.
چند کلمه ساده دم دستی با یک دنیا حرف.
چقدر آدمهای ساده خوبند، به دل مینشینند، انگار حرف دل من، تو و خیایها را زودتر از خودمان میشنوند و به زیبایی و شیرینی تمام برایت نقل میکنند.
یادش سبز و مانا
جملاتی از زنده یاد حسین پناهی:
🔸️کودکی ام را دوست داشتم
روز هایی که به جای دلم
سر زانوی هایم زخمی بود …
🔹️ بهزیستی نوشته بود:
شیر مادر, مهر مادر, جانشین ندارد ، شیر مادر نخورده مهر مادر پرداخته شد
پدر یک گاو خرید
و من بزرگ شدم
اما هیچکس حقیقت من را نشناخت
جز معلم ریاضی عزیز ام
که همیشه می گفت:
گوساله ، بتمرگ
🔸️ بعضی ها خیلی فقیرند.
تنها داراییشان پول است !
🔹️ من اگه خـــــــــــــــــــدا بودم …
یه بار دیگه تمـــــــــــــــوم بنده هام رو میشمردم
ببینم که یه وقت یکیشون تنــــــــــــها نمونده باشه …
و هوای دو نفره ها رو انقدر به رخ تک نفره ها نمی کشیدم!!!!
۱۴ مرداد هزارو چهارصد و دو
✍️نینوا
آخرین دیدگاهها