شاید زندگی قبلی در کویر بودهام
شاید زندگی قبلی در کویر بودهام
که اینچنین تاب و توان گرما را ندارم و تا اشعهی خورشید میخواهد برای امتحان هم که شده به پوستم اصابت که نه، مماس شود، کهیر میزنم و فرار را بر قرار ترجیح میدهم؟
شاید بگویید فرزند کویر که با گرما عجین میشود و این همه گریزپای نمیشود؛
اما من میگویم گاهی، برخی نشانهها ترا به زخمی ترین خاطرات روحت می کشانند و شاید همین رگههای گرما مرا به کویری میبرند که جسم یا روحم زخم خورده و هنوز از یاد نبردهام.
شاید زندگی قبلی در کویر بودهام که با دیدن یک رود یا سبزینه و درخت کوچکی در جایی که اصلا انتظارش نمیرود، از خود بیخود شده، شاعر و واله میشوم.
شاید بگویید این دیگر عادی است و انسان هر کجا زندگی ببیند به وجد میاید؛
درست، اما برای من این موضوع همچون یافتن غنیمت در دل یک جنگ و قحطی مسحور کننده است.
شاید زندگی قبلی در کویر بودهام که به هر درخت و گلی میرسم، برایش بلبلزبانی میکنم، از درخت تشکر میکنم و گل را میبوسم.
شاید بگویید شما هم طبیعت را دوست دارید، اما این دوست داشتنِ ساده نیست.
شاید زندگی قبلی در کویر بودهام که این همه خلوت و تنهایی برایم لذت بخش است.
شاید بگویید که این یعنی انزوا و بهتر است برای تشخیص افسردگی، پیش مشاور بروم، اما من میگویم همانقدر که جمع را دوست دارم و میتوانم برای خود و دیگران شادی آفرین باشم در خلوت نیز با روح و فکر و احساسم خوشم.
البته که همهی تنهاییها به لبخند پهنای صورت نمینجامد و گاهِ غم و دلفسردگیها هم هست اما همانها هم در نوع خود باعث عمیق و بسیط شدن میشوند که در نتیجه، برای روح لذتبخش است.
شاید زندگی قبلی در کویر بودهام که این همه چشمم به آسمان است تا زمین؛
آسمانِ کویر تماشایی است.
شاید شوخیتان گل کند و بگویید از بس سر به هوایی، یا هم نه بگویید چون وسعت آسمان را بیشتر میتوان دید تا زمینِ زیر پا، اما من میگویم، نه، من هر لحظه نگاهم تشنه دیدار آسمان است، شبها به ستاره و ماه خیره میشوم و بعد از کمی خوش و بش یا درددل میخوابم.
…
شاید زندگی قبلی در کویر بودهام و شما بگویید زندگی قبلی؟
مگر اصلا وجود داشته؟
و من بگویم …
فهرست
Toggleنی_نوا
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
آنافورا
@neynava_nevesht
آخرین دیدگاهها