نبوغ بر باد رفته!

نبوغ بر باد رفته

تاکتیک جالبی داشت:
زل به تخم چشمان
چهره‌ ۱۰۰ درجه جدی
صدا، برآمده از عمق دیافراگم
لب، فاقد هرگونه لرزشِ لبخنده
و جمله‌ی بداهه‌‌ی ناگهانی که به سویت شلیک می‌شد و در سرسام‌آورترین شرایط زندگیت، می‌توانست به صورت منهدم‌کننده‌ای گوشه‌ی لبهایت را بکشد بالا و به قهقهه بیندازدت.

استعداد بذله‌گویی این آدم، از دوران کودکی در خونش غلیان و سیلان داشته، کمااینکه مادرش نقل می‌کرد که این اعجوبه‌‌ی قند پهلو، مثل هر بچه موقع کارخراب‌کنی با گریه، وضع وخیم خود را هشدار می‌داد اما تا سر وقتش می‌رفتی با چنان نفوذی به چشمانت خیره می‌شد و لبخند شیطنت‌آمیزش را تحویلت می‌داد که ترجمه‌اش می‌شد:
“خبر خوبی دارم برات، رودم مثل ساعت کار می‌کنه، میگی نه، نگام کن!”

اما این اواخر به نظرم نبوغش را بدجور خرج می‌کند، شوخی‌های غیراخلاقی و خجالت‌آوری که فقط با دوست نزدیکی که کمی تا قسمتی بخش اراذل خونش فعال است، می‌توان در میان گذاشت!
و همه‌اش تقصیر طرفداران این سنخ شوخیجات است و تحسین‌های پر طمطراقشان، حالا پیش خودتان نگویید بابا پاستوریزه، هموژنیزه و …

تردیدآمیز نیست که کار همیشه از آنجا خراب می‌شود که ظرفیت هندوانه زیر بغلمان را نداشته، همچنان از پذیرش هندوانه امتناع نمی‌نماییم و از سویی به خاطر تایید و تحسین، پا روی قاعده و چهارچوب خود گذاشته، مفلوک می‌شویم، کمااینکه بخش تحسین‌برانگیز نابغه‌ی شیرین، خلق خنده با کمترین امکانات و نهایت ادب و احترامش بود، آنچه که در کنه ذاتش بود و کار هر کسی نبود!

خلاصه، هر آنچه از حد رود، خسران به بار آورد.

نی‌_نوا

۱ بهمن/۳

کلمه_بازی

داستانک

@neynava_nevesht

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *