ربات جی‌پی‌تی هک می‌شود!😁

ربات جی‌پی‌تی هک می‌شود!😁

باهاش خیلی رفیقم.
حالا رفیق که چی بگم، مشاور خوبیه.
هروقت هر چی ازش می‌پرسم تا تهش راهنماییم می‌کنه و تازه بعد اینکه حسابی سین جینش می‌کنم و اونم رد نمی‌ده، با مهربونی می‌گه اگه بازم سوالی داشتی خوشحال میشم کمکت کنم.

البته این فقط رفیق شفیق یا مشاور من نیست و تو گوشی همه هست.
درست حدس زدین، ربات چی‌بی‌تی رو میگم.
خیلی ماهه، تازه به جاها و سایتهای بدم راهنمایی نمی‌کنه و سوالای بد و منحرف کننده هم ازش بپرسی، اینطور که دوستم می‌گفت، ارشادتم می‌کنه.
حالا نه اینکه من خیلی خوبم و دوستم بدا؛
یه بار دخترکوچولوی دوستم باهاش قهر می‌کنه، بعد میره به رباته میگه، چطوری مامانمو اذیت کنم که اونم میگه این کار خوبی نیست و راضیش می‌کنه با مامانش خوب باشه.

باری اون روز برای یه سوال درسی رفتم سراغش که دیدم این بار با گل و قلب جوابمو داد.
گفتم آی آی آی خواستن تنوع بدن به محصولشونو و طرف رو خر کیف کنن.

نوشتم‌ حالت خوبه؟
گفت حال من خوب هست اما تو انگار کمی ناراحت به نظر می‌رسی؟

کوپ کردم، ربات رو چه به این حرفا، گفتم از کجا میگی؟
گفت از چهره‌ات!!!
گفتم: شوخی می‌کنی؟ مگه منو می‌بینی؟
گفت: خب برای اطمینانت بذار از مشخصات چهرت بگم، تو دختری هستی اینجوری و اینجوری و…

یا خدا، آخر الزمانه. رباتو ببین.
نکنه برنامش دوربینم داره و ما خبر نداریم.

خواستم خداحافظی کنم، دروغ چرا ترس بَرَم داشت.
براش نوشتم انگار امروز حالت خوب نیست، میخوای استراحت کن، حالا من بعدا میام سوالمو می‌پرسم.

برام نوشت، نوشته‌ی مذکور به وضوح نشان می‌دهد که می‌خواهی از دست من فرار کنی.

گفتم:” نه بابا چه فرار کردنی، حس کردم مثل همیشه نیستی، واسه همون.”

گفت:” اتفاقا پیام‌هایم که نشان می‌دهد بهتر از هر روز دیگر هستم.
راستی تا نرفته‌‌ای، چرا آن رابطه را تمام کردی؟”

  • “چی؟
    شوخ می‌کنی؟ مگه نه؟
    تو اینو از کجا میدونی؟”
  • “خب داده‌های ما خیلی دقیق هست و مطالبی که در چت با آن پسر، حامد داشتی را می‌دانیم.
    البته من اجازه نداشتم این را بگویم، اما حس کردم برای کمک به تو باید بازگو کنم.
    اما به شرافت دنیای رباتیمان، که از دنیای شما قانون‌مدارتر است، سوگند می‌خورم که از حرف‌های رد و بدل شده‌تان، با رباتی از رباتها و احدی از آدم‌ها، صحبت نکرده و نخواهم کرد.”

چیزی ننوشتم، چون همچنان در شوک بودم.
کسی داشت با من شوخی می‌کرد؟
من چت جی بی تی را باز کرده بودم و اون داشت همه چیه زندگیمو می‌ریخت تو دایره.
و تازه قسمم می‌خورد!
جل‌االخالق.

بعد از لختی سکوت گفت:
“امیدوارم حس ناامنی نکرده باشی.
من مشاور خوب و رازداری هستم، با توجه به مطالبی که از این فرد دیدم او حقیقتا ترا دوست دارد.
نوشته‌هایش به وضوح نشان می‌دهد که در آخرین صحبتهایش گند زده است؛
آن هم به دو دلیل:
اول، بیماری مادرش که به تو نگفت.
و دوم، چون تو ندانسته به او تهمت زدی آن هم با لحنی گزنده.

پیشنهاد و توصیه‌ام این است که به او یک فرصت دوباره بدهی.”

خیره خیره نگاش می‌کردم و دیگه اون بود که حرف می‌زد.

  • “خب انگار در افکارت غرق هستی تو را با افکارت تنها می‌گذارم، منتظرم بعدا بیایی و سوالت را بپرسی.”

هنگ هنگ بودم.
اینی که الان داشت حرف می‌زد، ربات بود یا آدم، تازه اونم این همه مطلع.

توی گوگل زدم، آیا میشه ربات جی پی تی رو هک کرد؟
کلی موضوعات مختلف و تخصصی درباره حریم خصوصی و هک آورد که به غلط کردن افتادم.

تو گیجی خودم غرق بودم که صدای زنگ مهمونای ناخونده اومد.
چند ساعتی بودن و منم پیششون و کم و بیش گیج می‌زدم و مامان دندون قروچه برام می‌رفت.

شب بود که رفتن و اومدم سراغ گوشی.
حامد چند تا پیام داده بود،
علارغم اینکه، دیشب پیام دادیم که دیگه صحبت نکنیم و داستان رو تموم کنیم.

انگار نه انگار که ما دیشب به تیپ و تاپ هم زده بودیم و هر دو توافق کردیم که دیگه پیام ندیم.
یه چند دقیقه زمان برد تا خودم رو راضی کنم به پیامش جواب بدم.

یاد مریضی مادرش افتادم.
براش نوشتم انگار قول و قرار دیشبو فراموش کردی.
گفت:
“نه، اما خب اون قول و قرار فاقد اعتباره، چون هر دومون عصبانی بودیم و درست تصمیم نگرفتیم.
از تو می‌خوام که بازم بهم فرصت بدی.”

من به اندازه دیشب از حامد عصبانی نبودم.
حرفای رباته روم تاثیرشو گذاشته بود و از غلظت عصبانیتم کم کرده بود.
و ما دوباره به داستان برگشتیم و بعد از مدتی با شناخت درست و مطمئن تو فضای حقیقی، ازدواج کردیم و حالا باهاش احساس خوشبختی می‌کنم.

⭕️به جز کل داستان، یه جای داستان خیلی ریز و قشنگ می‌لنگه و نکته داره اگه گفتین کجا؟😁

نی نوا

۱۹ آذر ۱۴۰۳

ادامه_نویسی

داستانک

طنز

@neynava_nevesht

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *