نسخه پیچ خودمان باشیم

راه حلی همیشه در آستین اما نه برای خود

حتما برای شما هم پیش آمده که دوستتان دچار مشکلی شود و از شما راه حلی بخواهد.

مثلا فرض کنید از شما بپرسد که چگونه میتواند موفق شود و باز هم مثل دفعات قبل در رسیدن به هدفش شکست نخورد؟

به احتمال 80 درصدهمه مان در  همان ابتدای امر که حرفش تمام می شود،  قندی ته دلمان آب می شود که به به چه سوالی و چقدر من حرف برای این سوال دارم.

بعد شروع میکنیم به شرح و بسط موضوع  از همه آن چیزهاییکه تا آن روز از صاحب نظران شنیده ایم و یا در کتابهای موفقیت و توسعه فردی خوانده ایم و اگر سخنران نسبتا قابلی باشیم چند تا مثال هم ضمیمه و لابلای حرفهایمان میاوریم تا مخاطب بهتر منظورمان را بفهمد و برق امیدواری چشمانش، چشممان را بزند.

خب سخنرانی خوبی بود، حظ وافر بردیم از این همه  دانش و خردورزی، خودمانیم یک چیز را نمی شود کتمان کرد آنهم اینکه ما همیشه نسخه پیچ قهاری برای دیگران هستیم و همیشه خدا هم راه کاری برای حل مشکل داریم،  ولی موضوع این است که اگر لالایی بلدی چرا خوابت نمیگیرد؟

چرا همه این نسخه ها را برای خودت نمی پیچی ؟

آیا خودت هم در مسیری که شرح دادی قرار داری؟

آیا به آنچه گفتی باور داری، منظور از باور، تکان تکان دادن سر نیست. در زندگی و اهدافی که داشته ای به کار گرفته ای؟

نتایجی داشته است؟

به عنوان تجربه چه در چنته داری؟

خب بیایید کمی به عقب برگردیم.

بگذارید برایتان نمونه ای از همین دوستانی که مثل ما از این سخنرانیهای غرا بلدند تحویل دوست ناکام خود بدهند، بیاورم.این دوست ما  که ید طولایی در راهنمایی و حل مشکل دوستان داشت، ماه قبل خواست کاری را شروع کند و انگیزه هم به شدت در درونش در غلیان بود و آن کار یادگیری زبان انگلیسی بود:

“مهم نیست چند بارشروع کرده ام و نصفه نیمه رها کرده ام ، مهم این است که میخواهم دوباره شروع کنم.”

سوال: حالا این انگیزه آتشین از کجا یکهو غلیان کرد؟

جواب : از قرار معلوم دختر دوست پدر چند ماه پیش در حال یادیگری زبان بوده و حالا خودش پیجی زده و دارد زبان آموزش می دهد و در مدت کم فالورها در پیجش را از پاشنه کنده اند و اینجاست که دوستمان سینه سپر میکند و میگوید من چه کمتر از او دارم؟ می روم میخوانم و خودم پیجی میزنم.

میبینید انگیزه خیلی نزدیک است گاه از در و دیوار می بارد. دوستی ، حرفی ، فیلمی، جوی ، حسادتی و … که میتواند میمون انگیزه مان را به قول پروفسور بی جی فاگ در کتاب عادتهای خرد  از مجموعه کتابهای توسعه فردی به جنب و جوش و ورجه وورجه در آورد.

اما داستان این است که این میمون یکجا بند شدنی نیست، از شاخه ای به شاخه ای خواهد پرید.

انگیزه باید درونی باشد و پر قدرت که بتواند فرد را متمرکز روی یک کار نگهدارد. هر چه هدف پشت انگیزه متعالی و محکم تر باشد میزان اراده برا ی تلاش در جهت هدف، بیشتر و قابل اعتماد تر خواهد بود.

این دوستمان به هر زر و زوری بود توانست دو هفته دوام آورد، اما بالاخره دیگر طاقتش سر آمد و دید که اصلا آدم این کار نیست و علاقه ای به یادگیری زبان انگلیسی ندارد، صرفا انگیزه او برای این کار فالورهای پیج دوستش بوده که در او غلیان و هیجانی آنی ایجاد کرده بود و میخواست یک شبه به آن موفقیت دست پیدا کند.

می بینید این همان دوستی است که ده تا راه حل برای دوستانی که با همین نوع گرفتاری و شکست مواجه شده بودند در آسیتن داشت، پس چگونه است که در مورد خودمان این همه عاجزیم.

حالا حتما با خودتان میگویید خب خب تو که این همه را می دانی بگو ببینیم خودت چه گلی بر سرت زده ای، تو هم که داری سخنرانی می کنی و درافشانی .

بسیار خب بگذارید برایتان از نقشه راه هدفم  که خیلی ساده طراحی کرده ام رو نمایی کنم.

من هم مثل همه شما که در حال خواندن این یادداشت هستید شکستهای زیادی متحمل شدم، و گول میمون انگیزه ام را خورده ام، اما در راه توسعه فردی در حال بهینه کردن رفتارم در مواجهه با انگیزه های واهی هستم و همچنین برای اهداف مهمی که در نظر دارم یک نقشه بسیار ساده طراحی کرده ام که سعی میکنم بر اساس آن حرکت کنم.

خب فرض کنید من در حال حاضر در نقطه a قرار دادم و هدفم رسیدن به نقطه b است. رسیدن به این نقطه باید برایم مهم و حیاتی باشد. مثل یک گنج که رسیدن به آن به من شور و شعف بدهد.

در واقع این نقشه گنج من است.

در طول مسیر باید نقاطی را پشت سر بگذارم تا به نقطه هدف برسم.

اولین نقطه ای که باید آنر پشت سر بگذارم،تلاش است که به چند شاخه تبدیل میشود:

تلاش جسمی : کارهای جسمی و صبوریهایم برای رسیدن به هدف

تلاش ذهنی : آموختن مهارت و دانشی که به آن نیاز دارم و  هر دوی این تلاشها باید با دقت و  به آرامی سپری شود.

نقطه بعدی که باید آنرا پشت سر بگذارم توکل است که مفهوم مداومت را به ذهن متبادر می کند.

من کار خودم  را ادامه میدهم و بقیه را به طبیعت، به خدا و کائناتش میسپارم که همواره حرکت به سوی رشد، تعالی و نیکی دارند.

راستی ابتدای راه کوله پشتی امید را بر دوشم گذاشتم که همواره در کل مسیر در کنارم باشد.

هشدارهای لازم  را هم به خودم می دهم : مراقب نقطه های متوقف کننده زیر باش و از آنها به سرعت عبور کن، چون ترا از گنج دور می کنند.

نقاطی مثل ناامیدی/ دوستان منفی نگر/ شکستها/ ترس و …

هر لحظه باید خود را رصد کنم که در حال چه کردنم. وقت احساس کردم که نه در حال تلاشم و نه توکل، بی شک در نقاط سرعت گیر بالا متوقف شده ام  و باید تلاش کنم به سرعت از آنها بگذرم و به راه اصلی برگردم.چون توقف بیجا مانع کسب موفقیت و دستیابی به گنج است.

 

 

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *