مهارت همدلی
پیش تر در یادداشت مهارتهای توسعه فردی گفتیم که یکی از 10 مهارت مورد نیاز برای توسعه فردی و موفقیت همه جانبه در ابعاد زندگی ، مهارت همدلی است. بهتر است با یک مثال کلمه را برای خود ملموس تر کنیم، اینکه همدلی دقیقا به چه معناست و آیا همان همدردی است؟
فرض کنید دوستتان شکست عاطفی خورده است و در حالی که بغض کرده، می خواهد با شما درددل کند.
او شروع میکند به گفتن ما وقع، به احساساتش، به رفتاری که فرد مقابل با او داشته است و موجبات ناراحتی او را فراهم کرده و …
شما در این داستان چه نقشی دارید؟
بگذارید تصویرسازی را ادامه دهیم:
واکنش شما به صحبتهای دوستتان:
- مدام وسط حرفش می پرید و می گویید :دیدی گفتم ؟ ببین درست همونی شد که قبلن هم بهت گفته بودم. این آدم مرد زندگی نبود، از اولشم نادون بازی در آوردی و …
معلوم است که با این ادبیات سرزنشگرانه و مخرب شما این درددل بیش از چند دقیقه کوتاه به طول نخواهد انجامید و حالا یک غم دیگر هم به غم دوستتان اضافه شده و آن احساس حقارت است، امیدوارم دوستتان با این رفتار چکشی شما به خود کشی فکر نکند!
- خب اشتباه از خودت بوده دیگه. همینجا باید میزدی تو دهنش. نباید میذاشتی داستان به اینجا ختم بشه و …
در اینجا شما با دادن راهکارهایی که اصلا دوستتان به دنبالش نیست در حال دامن زدن به ناراحتیهای او هستید و او را بیشتر مایوس و غمگین تر می کنید و دوستتان می گوید عجب غلطی کردم آمدم بااین درددل کردم.
- آنچنان غرق صحبتهای دوستتان هستید و به درون احساسات اغراق شده فرو رفته اید که حالا دوستتان دارد به شما دلداری میدهد که عیب ندارد تو را به خدا ببخش ناراحتت کردم، حالا شاید فرجی شد و مشکلات حل شد، باور کن به این غم انگیزی وحشتناکی که تو فکر میکنی هم نیست و …
- خیلی آرام و با تمرکز به حرف دوستتان گوش می کنید و با زبان بدنتان نشان میدهید که کاملا به او توجه دارید و او را درک میکنید، شما نه راه حلی ارائه می دهید و نه براساس قضاوت در لحظه صحبتی میکنید، یک شنونده فعال که به تمامی مخاطب را میشنود و خود را جای او می گذارد و در صورتیکه مخاطبتان راه حل خواست به ارائه راهکار می پردازید.
خب واکنش آخر شما به درددل دوستتان، همدلی است اما شاید این سوال به ذهن آید که خب چرا از این همدلی به عنوان مهارت نامبرده شده است، اینکه خیلی راحت است، ما همه اش در حال همدلی هستیم که. ولی در واقع موضوع به این سادگیها هم نیست.بگذارید با یک مثال برایتان شرح دهم همین الان به هیچ چیز فکر نکنید.آیا می توانید ؟ خب سخت است اصلن همین جمله من باعث شد 100 تا فکر بیاید به ذهنتان. درست است؟ داستان همین است ما هر لحظه سرشار از افکاری هستیم که در لحظه در حال آمد و رفتند و ما زمانی میتوانیم یک شنونده خوب و فعال باشیم که به تمامی اندیشه و افکار خود را متوقف کرده و در حال مشاهده و نظاره بی قضاوت دوستمان باشیم، این میتواند حتی یک نوع مراقبه باشد، اینکه ما بدون اینکه قضاوت کنیم و صحبتهای مخاطب را در یک مسیر مشخص احساسی یا افکاری خود هدایت کنیم، تنها نظاره گر احسات و کلامش باشیم، حتمن میگویید اینکه نمی شود آدم خنثی بنشیند و هیچ نگوید و واکنشی نشان دندهد، منظورم نمود درونی بود و این اتفاق باید در ذهن ما رخ دهد تا درددل دوستمان را قالب بندی نکنیم، چون در این صورت سلسله افکار زیادی به دنبال هم در مغزمان قطار خواهند شد و در نتیجه حواسمان از صحبتهای دوستمان پرت خواهد شد و حالا باید در حال گره گشایی از افکار خود باشیم، کما اینکه دیده ایم افرادی را که در حال گوش دادن به درددلی هستند در ظاهر و مخاطب وسط حرفش می گوید فهمیدی منظورم را و آنجاست که فرد مثلن شنونده می گوید هان؟ آره ای جانم…
و در ادامه مشاهده صرف احساسات دوستمان در ذهن، باید با هماهنگی حالات بدن خود درک احساس را به مخاطبمان انتقال دهیم. هماهنگی در رفتار باعث میشود مخاطب حس صمیمیت بیشتری با شنونده داشته باشد و راحت تر دست به خودافشایی بزند که میتواند او را آرام کند و احساسات منقبض شده درونیش را بیرون بریزد.
روانشناسان همدلی را به سه شاخه تقسیم میکنند:
همدلی ذهنی : این همان قضاوت نکردن و تولید افکار زاید می تواند باشد که صرفا ذهنمان به عنوان یک ناظر بیطرف در حال شنیدن داستان دوستمان است.
همدلی احساسی یا تاثیرگذار: نمایش درک احساسات فرد مقابل است که با زبان بدن و تکرار برخی جملات او با تامل و تاکید، تکان دادن سر به تایید و .. میتواند ایجاد شود.
همدلی دلسوزانه: در این قسمت اگر دوستمان مایل باشدکه ما یاریش کنیم، میتوانیم با راه کارهایی که برایش مناسب هستندکمکش کنیم.
نکته : مرز باریکی است بین همدلی احساسی با همدردی که فرد کاملا در احساسات فرد مقابل ذوب می شود و حالا باید یک نفر این شنونده احساساتی را از دریای احساسش بیرون بکشد، در واقع همدلی یک ارتباط پویا و سازنده است که به بهبود حس درونی فردی که آزرده شده است ، می انجامد و باعث می شود در بیشتر مواقع خودش راه حل کار را پیدا کند، چون او در آن لحظه صرفا به خالی شدن از احساسات منفی نیاز دارد تا بتواند خوب و درست فکر کند.
اما این مهارت همدلی چه تاثیری در توسعه فردی خودمان دارد؟
سوال بسیار خوبی بود و ما را از غرق شدن در داستان درددل دوستمان بیرون کشید.
در واقع مهارت همدلی در دل خود مهارت در مهارت است :
- نظاره گر صرف بودن باعث می شود که ما در مواجهه با موضوعات مختلف صرفا با مشاهده بی طرفانه خود راحت تر به حل مساله بپردازیم.
- همدلی باعث ایجاد ارتباط موثر با دیگران می شود که ما برای موفقیتهای شخصی و شغلی خود به آن نیازمندیم.
- همدلی با عث ایجاد حس خوب درونی خودمان می شود، شاد کردن دیگران بیش از آنکه آنها را شاد کند موجبات سرور خودمان میشود و همواره با داشتن احساس خوب است که انسان به بهترین نحو ممکن میتواند تغییر کند و بهتر شود.
آخرین دیدگاهها