در این یادداشت از ترس گفته ام، عاملی که مانع توسعه فردیمان است، درست مثل یک دیوار بلند.
در حال پیاده روی صبحگاهی بودم
هوا خنک بود و دلپذیر و منظره زیبای درختان و گیاهان چشم نواز.
پیاده روی تنهایی خیلی می چسبد، می توانی با خودت حرف بزنی.
شعرهایی که از بر داری را مرور کنی
بلند بلند فکر کنی و …
البته که وقتی صدایت کمی بلندتر شود رهگذران چپ چپ نگاهت می کنند.
و بعد تو از ترس حرف و نگاه مردم سعی می کنی مثل همه رفتار کنی …
ترس…
ترس اهرم قدرتمندی که ما را عقب نگه می دارد.
دایه مهربانتر از مادر که کلاف فکر و خیالش دست و پایمان را میبندد
اصلا هر جا در هر کاری ترسیدیم، خرابش کردیم.
اما چرا؟
بگذارید از مثالهای کوچک شروع کنم:
مثلا زمان مدرسه می ترسیدیم نمراتمان کم شود، نشستیم درس خواندیم اما به عمق نرسیدیم.
ترسیدیم معلم دعوایمان کند، جسارت خود بودن را از کف دادیم.
ترسیدیم باعث سرافکندگی پدر و مادر شویم، بدون علاقه به درس تلاش کردیم، نمره خوبی بگیریم.
ترسیدیم جلوی دیگران ضایع شویم، حرفمان را خوردیم و نظر ندادیم
ترسیدیم کسی دوستمان نداشته باشد، مطیع شدیم
ترسیدیم بگویند بی دین است، سوالمان را نپرسیدیم
حرف دلمان را نزدیم چون ترسیدیم طردمان کنند
نتوانستیم بگوییم درس را نفهمیدم چون ترسیدیم بگویند خنگ است.
صدای وجدانمان را خفه کردیم چون ترسیدیم از کار بی کار شویم.
با وجود مخالف بودنمان، رای موافق دادیم چون ترسیدیم دشمنمان شوند.
سختی را به جان خریدیم، چون ترسیدیم مزاحممان شوند.
جور دیگر فکر نکردیم، چون ترسیدیم تنها بمانیم
تصنعی خندیدیم چون ترسیدیم بگویند عجب بی ذوق است
شجاعت به خرج ندادیم، چون ترسیدیم تاوان بزرگی داشته باشد.
کاری را شروع نکردیم چون ترسیدیم از پسش بر نیاییم.
تولید محتوای جذاب اما بی مغز کردیم چون ترسیدیم لایکمان نکنند.
فالو کردیم تا مبادا آنفالو نشویم
و خیلی ترسهایی که میشود تا مدتها لیست کرد و افسوس خورد.
اما در اینجا نکته ای بسیار ریز اما به شدت مهمی وجود دارد. مرز بسیار باریکی بین ترس و مصلحت اندیشی وجود دارد که گاه با هوشمندی خاصی ترس را میبریم توی زمین مصلحت ومیگوییم مصلحت نیست این کار را بکنم و یا مصلحت بود که آن کار را انجام دهم .
بیایید کمی عقب گرد کنیم اصلا مصلحت خودش چیست؟ به چه معناست ؟
مصلحت از ریشه صلح گرفته شده و به معنای صلح خواهی و نیک اندیشی است.
می بینید کلمه صلح درست همان کلمه ای است که ترس آنرا خیلی دوست دارد، اصلا جانش در می رود برای همین صلح.
گویی ترس با همین بلور صلح در دستش ما را در اغلب موارد به زانو در می آورد و چاره ای جز تسلیم شدن در برابرش نداریم تا مبادا بلور صلح در هم بشکند.
کسی ناراحت شود . اتفاقی بیفتد . دعوایی بشود و …
پس باید حواسمان باشد با طناب مصلحت اندیشی به تله ترسهایمان نیفتیم. می دانم سخت است و گاه مثل شکستن شاخ یک غول است.
گاه باید تابوهایی را زیر پا بگذاریم
به راه آمده مان شک کنیم
باورهایمان را بچلانیم و …
اما می ارزد. مثل زنده کردن یک مرده است .
قلب پر التهابت را با یک شوک آرام میکنی
به جای هر روز طفره رفتن، میروی وسط میدان یا پیروزی می شوی یا … باز هم پیروز میشوی .باختی در کار نیست همین که از ترست عبور کردی، اولین قله پیروزی را فتح کرده ا ی.
یادم می آید روز اول که خواستم پیج اینیستاگرام خود را راه بیندازم، ترسیدم، گفتم نکند مطلب نداشته باشم. بد بنویسیم ، ذوق کور شوم …
بعد آمدم دو ستون خوب و بدهایش کردم ، روشی که در 90 درصد موارد کمک می کند درست تصمیم بگیری.
دیدم نه خوبی این کار به معایبش می چربد.
ذهن ترس گرایمان مثل آینه ماشین موانع را خیلی بزرگتر از چیزی که هست به ما نشان می دهد و به این نحو راه مخاطره را میبندد آخر اگر به مخاطره بیفتیم بیشتر از همه اوست که به زحمت می افتد و باید چاره اندیشی کند تا ما را از مهلکه برهاند و اینجاست که او فکر آخر را همان اول می کند و سعی میکند صورت مساله ای وجود نداشته باشد تا بشیند آنرا حل کند.
امروز تصمیم گرفتم هر وقت از چیزی ترسیدم بنشینم بنویسم که آیا مصلحت نیست یا من می ترسم؟
نکته باریک تر از مو : حواسم را جمع میکنم که هر جا گفت مصلحت نیست آنقدر سوال را ادامه دهم تا ببینم تهش به یک ترس می رسد یا نه ( ترسی که به خودم بر می گردد به فکر و احساسم و منظورم ترس از صدمه دیدن دیگران نیست.)
اگر رسید که اولش یک جای تبریک دارد به خودم که ته خط یک فکر هفت خط رسیدم، اینجا درست جایی است که باید متوجش باشم و نگذارم که دست و پایم را ببندد.
بگذارید یک کار مصلحتی مثال بزنم سررشته تشخیص از دستمان در نرود :
مثن من از کار خطای همکارم مطلع میشوم و مصلحت می بینم که اول این خطا را به خوش گوشزد کنم تا اینکه به کارفرما اطلاع دهم .
خب اینجا ترس از اخراح همکارم یک مصلحت اندیشی است، چون این ترس هیچ ارتباطی به افکار و احساسات درونی شخص من ندارد.
درست است که ترس امری فطری است و ابزاری است برای بقایمان، اما حالا موضوع کیفیت این بقاست که مهم است و باید ترسهایمان مدیریت شوند.
حرکت انگیزشی : بهتر است یک لیست از مقاومتهای پیروزمندانه مان در برابر ترسهای زندگی که از دامشان گریخته ایم تهیه کنیم و هدفمان این باشد که بر تعداد سطرهای پیروزی خود بیفزاییم.
حضرت علی جمله زیبایی دارند: از هر چیز که می ترسی خود را در آن بینداز، ترس انجام کار سخت تر از انجام خود آن کار است.
یکی از راههایی که میتواند عزت نفس و اعتماد به نفسمان را افزایش دهد، همین عبور از ترسهایمان است.
آخرین دیدگاهها