آن گاه که نمی شود…

جرقه این یادداشت از صحبت دوستی که کارش به سرانجام نمی رسید، روشن شد.

هر کاری هم که میکنی انگار نه انگار

میآیی ابرویش را درست کنی، چشمش کور میشود.

سعی میکنی همه چیز را طبق برنامه پیش ببری، با خودت میگویی مو لا درزش نمی رود اما زهی خیال باطل.

گاه اصلن برای نشدنهاست که تلاش میکنیم.

مثلن از صبح زود شروع میکنی به انجام پروژه ای که در دست داری، حتی با خودت برنامه کارهای بعد از انجام پروژه را هم ریخته ای، اما یک اتفاق، درست مثل پاشیده شدن سطل آب سرد وسط زمستان روی صورتت همه چیز را به هم میریزد (شاید با خودتان بگویید این همه مثال ، حالا چرا سطل آب ؟! خب راستش عمدن سطل آب آوردم که در این روزهای گرم تابستان لااقل با خواندنش احساس خنکی کنید بدون اینکه آبی به هدر رفته باشد.:-))

خلاصه امروز در گاه شمار رویدادهای کائنات نوشته شده :

پروژه  ZZZ مربوط به بنده شماره 000…12345   روز ….  ساعت … نتیجه وضعیت : ناموفق قطعی

نه اینکه تلاش نکنید و یا یک جای کار کم کاری کنید ها نه ابدا، داستان این است که امروز براساس فرمولهای بسیار پیچیده ای که مثلن یکی از فاکتورهایش بر می گردد به آرزوی شماره 58565825 شما که در آن خواسته بودید که هیچگاه مغرور نشوید و شواهد و قرآئن حاکی از آن است که انگار امروز زیادی کیفتان کوک بوده و تازه اندیشه نشان دادن خودی هم به همکار کمی تا قسمتی خود شیفته تان را در سر پرورانده بودید، پس نتیجه این است که تحت هر شرایطی پروژه امروز نباید از دروازه موفقیت رد شود.

اینکه چرا نباید موفق باشین با وجود این همه تلاش ممیتواند علتهای نامرئی بسیاری داشته باشد که اصلن بهتر است خودمان را قاطی آنها نکنیم.

چون دردی از ما دوا نمیکند و هوشمند کسی است که در هنگام مواجهه با دری که باز نمیشود سراغ در دیگر و یا راه دیگر و یا کاری دیگری برود.

برای خود من کم پیش نیامده که کاری را با وجود تلاشهای بی وقفه نتوانسته ام در مقطعی به موفقیت برسانم، اما یک چیز را خوب یاد گرفته ام، هر وقت موضوع دیگر، یا تلاشی در زمینه ای متفاوت با آن کار انجام میدهم و سرگرمش میشوم گره کار خود به خود باز میشود.

گویی باید آن مکث و نشدن اتفاق می افتاد.

همان موضوع رها کردن که کم و بیش درباره اش شنیده ایم.

من در چنین مواقعی از ابرام بیهوده دست بر میدارم و فرصت میدهم تا ذهنم آرامتر شود و خود را مشغول کار دیگری میکنم ، البته شاید بگویید همیشه هم به همین آسانی نیست ولی میگویم چرا هست، مهم این است که باور کنیم خیلی وقتها این خود ماییم که زیادی شلوغش کرده ایم که بودن یا نبودن ولی در واقع همواره هم مساله این نیست و حتمن راه چاره ای وجود دارد.

تامل ، گذر زمان و تغییر فکر و احساس باید بوقوع پیوندد تا جریان مسدود دوباره ساری و جاری شود.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *