تکرار آتشی زیر خاکستر

دوران مدرسه یادتان هست چگونه درس جدید را یاد می گرفتیم؟

اصلا همان کلاس اول چند صفحه تلاش کردیم خط راست بنویسیم که بعدا فهمیدیم جناب آ است.

یا تشتهای کج و معوجی که می کشیدیم و بعد با گذاشتن نقطه زیر و رویش فهمیدیم که می شود ب می شود ت.

می دانم که نظام آموزشی ضعفهای بسیاری دارد، که یکی از مهمترینشان ناتوانی در آموزش مهارت زندگی و خودشناسی فرد است.

هدف این سیستم صرفن تئوریته کردن دانش آموز است و چیز دندان گیری به عنوان اقدام و عمل دست دانش آموز را نمی گیرد.

بعد از اتمام مدرسه فرد با یک زونکن پر مطالب درسی زیر بغلش و بسیاری مطالب نیم خورده درهم برهم پس کله اش دم در دروازه اجتماع ایستاده و مردد است که حالا باید چه کند و به کدامین سو برود.

خب به نظرم در این مقال کم که اصلا موضوع صحبتم نقص آموزش نبود، همین چند جمله در نکوهشش فعلن کفایت ‌کند، بررسی سیستم آموزشی نیاز به پژوهش و مطالعات فراوان دارد و کار کارشناسانی است که در این ره بس پای افزار مستعمل کرده اند.

اما بر می گردم به موضوع تکرار که از اصولی ترین روش‌های آموزش و یادگیری است.

ما برای حفظ کردن یک شعر مدام مصرع و ابیات آن را می خوانیم و تکرار می کنیم.

این تکرارها باعث تثبیت آن موضوع جدید در مغز می شود.

امروزه با شتاب فزاینده تکنولوژی ما از این اصل بسیار مهم دور افتاده ایم و تنها در حال قاشق قاشق تست کردن اطلاعات و دانش جدیدی هستیم که مثل توپ به سمتمان شلیک می شوند.

یاد فیلم کمدی چارلی چاپلین افتادم که دستگاه جدید غذا خوری را رویش داشتند امتحان می کردند، اغلبتان شاید فیلم را دیده باشید، وقتی دستگاه نقص فنی پیدا کرد سوپ ریخت روی صورت چارلی و بعد هم آن ذرت بو داده بدون اینکه مجالی بدهد که چارلی بتواند آنرا بجود مدام روی لب و دندانش به سرعت در حال چرخیدن بود.

دریافت اطلاعات ما از دنیای امروز چیزی شبیه به همین داستان است.

بدون اینکه فرصت تامل و تکرار موضوع را داشته باشیم، نیم خورده سراغ مطلب بعدی می رویم.

اما چه باید کرد؟

درست مثل مشق نوشتن دوران مدرسه، باید آنچه را که یاد می گیریم تکرار کنیم.

شاید با خواندن جمله بالا چهره تان به این حالت 😒 در آمده باشد که آخر آدم حسابی مثلن یک مطلب خوبی که توی یک پیج اینیستا خوانده ام را بیایم هی مثل مشق بنویسم،  مگر مغز … خورده‌ام.

خب پاسخ من به این سوال این است که لزومن تکرار به معنای مشق نوشتن از یک دانش و موضوع نیست، بلکه شامل تامل درباره آن، جستجوی مفاهیم مشابه آن، بکار بستنش در فعالیت‌های روزمره زندگی، بیان موضوع به صورت مبسوط در رسانه مان، انتقال آن به دیگران و طرح پرسش و پاسخ درباره آن است.

در همه راههای تکرار، محوریت با موضوعی است که می خواهیم به خاطر بسپاریم و در عمل به اجرا در آوریم.

زمانهایی از برنامه روزانه و هفتگی و ماهانه خود را باید به طور دوره‌ای به یادآوری موضوعات و تکرارشان سپری کنیم تا به مرحله ماندگاری برسند و برایمان سود بخش باشند.

و گرنه می روند به همان انباری بی در و پیکر مغزمان که تلی از اطلاعات گوناگون را روی هم انباشته ایم.

گاهی اصلا نمی دانیم چه چیزی را توی این انبار چپانده ایم .

در واقع تکرار دانش و مهارت مربوطه را از انبار وحشتناک  مغز بیرون می کشد و در قفسه مرتب، فعال است آرشیو می‌کند که همیشه در دسترس است و خاک هم نمی خورد.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *