مقاومت بیجا مانع کسب موفقیت است.

این یادداشت برگرفته از صبوری فراوان امروز برای لود شدن نمایش نامه مان در اینیستا و تلگرام است.

فکرش را بکنید، امروز از صبح زود نشسته بودم پای تدوین نمایشنامه کوراوغلو، تا ساعت 15 منتشرش کنیم. اینجا در پست اینیستاگرامی من و دوستم صبا میتوانید این نمایشنامه سریالی را ببینید و بشنوید.

دنیا در حال افزایش سرعت کارها و خدمات است و ما در حال کاهش آن.

تجسم کنید که کارهای زیادی برای انجام دارید و درصد های لود به کندی عبور یک حلزون خسته است که گاه وسط راه چرتش میبرد و گاه خیره خیره و مظلومانه نگاهت میکند و با زبان بی زبانی میگوید، مطمئنی میخواهی راه بیفتم بروم تا آن سر خط ؟!

گردالی لود با من بمیرم، جون من، تو رو خدا تا 4/5 مسیر را طی میکند و بعد مثل یک مجسمه همانجا میخکوب میشود.

فکرش را بکنید چندین بار خط سبز لود میرود و باز همانجا خشکش میزند، انگار یک چیز وحشتناک میبیند و شوکه میشود و دیگر از جایش تکان نمیخورد.

خب حالا برویم برای درس گرفتن از این موضوع به ظاهر تلخ:

 موضوع جالبی که در کتاب 4 اثر از اسکاول شین به آن اشاره شده است، مقاومت نکردن است.

وقتی کاری یپش نمی رود، اتفاقی نمی افتد و تلاشمان هیچ جوابی ندارد، باید مسیر را عوض کنیم و یا کار دیگری انجام دهیم.

چون آن کار به یک بن بست خورده است.

بن بستی که پیامهای زیادی میتواند داشته باشد.

مثلن:

1-  الان زمان مناسب نیست.

2- به گونه ای دیگر تلاش کن.

3- این موفقیت بیش از آنکه به نفعت باشد متضررت میکند.

4- من چیزهایی میدانم که تو نمی دانی، پس به من اعتماد کن و فعلن رهایش کن.( خدا)

5- یک جای کار میلنگد.

6- این درسی است که یاد بگیری وابسته یک نتیجه کوچک نباشی.

7-این را بدان که گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود.

8- افرادی هستند که سنگ اندازی کرده اند و یک جای دیگر کار می لنگد.

9- موفقیت بیشتر در شرایط و زمانی دیگر برایت در نظر گرفته شده است.

و …

خلاصه شاید اولش به خاطر تلاش،صبر و انرژی و زمانی که  ارسال پست امروز از من و صبا گرفت برای این کار ناراحت شدم، اما حالا با نوشتن این یادداشت احساس خوبی دارم و کم کم دارد به این ماجرا خنده ام هم میگیرد، وقتی خودم را جای خدا میگذارم و به این ماجرای تلاشگرایانه مان از منظر او نگاه میکنم.

حتمن وسط کار خدا چند بار سرش را تکان تکان داده و گفته صبا زهرا اولمیاجاخ بویون بی خیال اولون بالا. ( فقط  کلمه آخر بالاش که در این پست درباره اش نوشتم :-))

لازم به ذکر نیست که خدا همه زبانها را بلد است و برای اینکه با ما صمیمی باشد به زبان ترکی با ما حرف زده.

از شوخی و قلقلک کلامی که بگذریم، ( این قلقلک واژه و قلقلک کلامی عبارت دست اول ابداعی جدیدم است که خوش به دلم نشسته و تازگیها هر جا کمی شکر روی نوشته هایم میپاشم زود این عبارت را برایش به کار میبرم و کمی جدی میشوم، مثل لباس نو که تا نو است هی آدم دوست دارد بپوشد.) این ارزشمند است که به خاطر تعهدمان در انتشار نمایشنامه  تا اینجای کار تمام تلاشمان را  کرده ایم، حالا اگر نشد ابر و باد و مه و خورشید و اینیستا و اینترنت و مسئولین دلسوز! در کاربوده اند و یا مصلحتی در پشت پرده که نه تو دانی و نه من .

اما بهترین راه در برخورد با موانع عبور از مقاومت و رها کردن است و ایستا نبودن.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

2 پاسخ

  1. زهرالی قشنگ من. مثل همه مواقع که میگیم حتمن قیسمت دییردی، امروز هم قسمت نبود. اینکه من وسط مراسم ختم دخترخالم که طبیعتن باید گریان و پریشان باشم و تو درست روزی که کلی کار و مهمون داری میایم به زور میخوایم یه کارو حتمن انجامش بدیم نشون از بی صبری و اذیت کردن خودمون داره.

    میتونستیم خیلی راحت باشیم و مقاومت نکنیم. من میتونستم مثل یه خانوم عاقل که متاثر و غمگینه بشینم یه گوشه گریه هامو بکنم نه اینکه یه چشمم گریه کنه و یه چشم دیگم منتظر آپلود شدن ویدیو باشه‌.

    از اون طرف تو هم میتونستی خیلی آروم به کارا و مهمونات برسی و این همه حرص و جوش نخوری که آخر شب هم کلی خستگی بمونه توی جونت.

    عوضش امروزم بصورت عینی یه درس جدید یاد گرفتیم.مثل همه درس هایی که توی این همکاری مشترک جذاب یاد گرفتیم و رشد کردیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *