خطر کردن یا نکردن

هیچ چیز مطلق نیست.

و اصلن گاه زیبایی و کریهی دنیا به خاطر همین نسبیتهاست.

داستان خطر، جسارت و …

 

مثلن بعضی وقتها خطر نکردن نشانه ترس نیست.

نشانه این نیست که نمی فهمی و یا دوست داری نفهمی.

نشانه این نیست که موضوعات را با عمقی که هست حس نمی کنی.

نمی تواند بیانگر این باشد که تو انسان بی تعهدی هستی.

نشانه این نیست که:

حقیقت را نمی بینی

همه چیز عادی شده است

مشکلی وجود ندارد

نمی توانی کاری کنی

دلت نخواهد کاری کنی

وجدانت غیبش زده باشد در پستوی هزار توی افکارت

نمیتواند به این معنی باشد که :

دیگر خبری از قنج رفتن دلت برای راهگشا بودن نیست

نشانه این نیست که:

پوچ و بی معنی شده ای

از آرمانهایت دست شسته ای

نمی تواند به این معنی باشد که ترس را روی شانه شجاعت نشانده ای

نمی تواند به مثابه خیانت باشد

 

گاه حجم غمبار بودن خطر نکردن، حجیم تر از اضطراب یک خطر کردن است.

گاه خطر نکردن:

مساوی هر روز درد کشیدن است.

دلایلی دارد که حتی نمی توانی بر زبان بیاوری.

روح و جانت را میخراشد.

میشود کابوس زجر کش هر روزه.

غصه اش پیرت میکند.

می شود تنها راهی که داری.

 

گاه خطر نکردنت را میگذارند پای :

تردید

انفعال

همپا نبودن

همدل نبودن

پای بزدلی

اما نمی دانند گاه خطر نکردن، برای این است که خطر تنها و تنها ترا در بر نمی گیرد و میتواند دامان کسانی را بگیرد که نمی خواهند خطر کنند و بدینگونه در سرنوشتی ناخواسته ورود کنند.

برای این است که دلت تحمل غم را چه نزدیک نزدیک و چه دور دور ندارد.

و آیا مظلوم تر از این حیران ایستاده بر سر دو راهی هست؟

دو راهی که ندای مبهم و در هم پیچیده ای از قلب و ذهن است:

” خطر کن اما نه گونه ای که دیگران را هم به خطر بیندازی ”

و اینجا درست جایی است که دستانت مردد نوشتن می شود و قلبت دلخون و چشمه یک دنیا غم از چشمانت شره میکند و تو دست در دست این مرگِ آرام و بی رنگ می گویی: عیبی ندارد، زندگی! است دیگر.

اما زمزمه امید بخشی آرام و مهربان از ته دالان قلبت زیر گوشت نجوا میکند: راهی حتمن هست … حتمن.

 

 

آیا جمله ای هست که بخواهید به این یادداشت اضافه کنید؟

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

6 پاسخ

  1. بله صددرصد. من دوست دارم این جملات رو بگم.
    انسان آزاد و دارای اندیشه خلق شده. انسان می تواند آزادانه تصمیم بگیرد که کاری انجام بدهد یا ندهد. گاه انسان بر اساس ذهن دوراندیش و بر اساس تجربیات قبلی، همپای تکرار اشتباه دیگران نمی شود، چرا؟ چون به اشتباه بودن مسیر انتخاب شده دیگران کاملن واقف است. چرا؟ چون نمی ترسد که انگ متفاوت بودن به او بزنند، او کاردرست را انجام می دهد. چرا؟ چون ظاهر بین نیست و تفکر می کند.
    چرا؟ چون متوجه می شود که تغییرات بنیادینی نیاز هست که صورت بگیرد در مدت زمان طولانی.
    زهرا بذار اصلن رک بگم.
    وقتی که تو به احساس ضرورت انجام یک کاری رسیدی اونم با اندیشه و آگاهی، اون موقع جونتو می گیری کف دستت و تا وقتی که کار رو به نتیجه نرسونی نمیشینی. اون روز حتا دیگه نگران این نیستی که دیگرانی که با رشته های محبت به تو وصل شده اند، قراره توی نبودت چه حالی شن.

    تبریک میگم تو یه انسان صاحب اندیشه و آزاد هستی که صرفن بخاطر پاسخ دادن به خشمت یا عقب نموندن از قافله وارد میدون نمیشی.

  2. صباااااا
    سلام صبح بخیر
    اومدم و داشتم یادداشتو ویرایش کوچولو می کردم که دیدم به به چه نسیم خنک و زیبایی در حال وزیدن است
    نسیمی که روح افزا بود و نغمه زندگی سر می داد
    گفتم خدایا این نسیم ز کدامین سوی است و از سوی که بر وب گذرم چنین خوش می گذرد.
    خدای پاسخی نداد گویی که حتمن باید پاسخ دهد سر بزنگا( نه که تو اون ملاقاتمون … کم خل بازی در آوردم)
    طمانینه در پیش گرفتم و اندکی دقیق تر شدم رد پایی دیدم
    و دیدم آه بله این صباااا بوده که اومده اول صبحی کرکره سایتو داده بالا رفته یادداشتو خونده و فکر و احساس قشنگشو ریخته تو فنجون کلمات و گذاشته رو میز تا وقتی اومدم سر بکشم و کیفم اول صبحی بکوکه.

    و ممنونم دختر خوب و فهمیده برای این همه جمله عالی که گفتی
    تشویق تشویق و تشویق عزیزم
    زنده باشی

  3. ” خطر کن اما نه گونه ای که دیگران را هم به خطر بیندازی ” چقدر این جمله خوب بود. راستش گاهی همین حس ترسو و بزدل بودن جوری خفه‌ات می‌کند که دلت می‌خواهد دنبال یک راهکار عملی بگردی برای اینکه همه چیز بهتر شود. هیچوقت دلم نمیخواد بدون آگاهی و فکر دنبال رو یک عده باشم اما بعضی وقتا یه چیزی درونم میگه اگه بقیه فکر کنن تو بی طرفی چی؟ بی طرف بودن اصلن خوب نیست. همیشه دو تا جبهه وجود داره یکی حق و یکی دیگه باطل یا خیر و شر. حالا اینکه ما بتونیم درست تشخیصش بدیم و خودمونو متعلق جبهه‌ای که واقعن حق هست بدونیم خیلی خوبه. سختیش درست همینجاست که گاهی گیج میشی و نمیدونی کجای کاری. بعد زمزمه می‌کنی که حق چیه جز خدا.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *