کتاب جادوی بزرگ

“کتاب خوبی که می تونه برای خلاق شدن کمکتون کنه کتاب جادوی بزرگه، این جادوی فکر بزرگ اثر شوارتز نیست، نویسنده این کتاب خانم الیزابت گیلبرته”

این صحبت آقای کلانتری عزیز دست مرا در دست این کتاب خوب قرار داد و این یادداشت خلاصه ای از کتاب است که امیدوارم مورد بهره برداری همه من و شمایی که دوست داریم زندگی خلاقانه داشته باشیم، قرار بگیرد.

 

این تصویر خانم الیزابت گیلبرت است، نویسنده کتاب که رمان نویس، مقاله نویس، زندگی نامه نویس و داستان کوتاه نویس  از ایالت متحده آمریکا هستند.

کتاب جادوی بزرگ
اثر الیزابت گیلبرت
ترجمه شهلا ثریاصفت

 

کتاب با این سوال شروع می شود:

خلاقیت چیست؟

پاسخ :
رابطه بین بشریت و رمز و رازهای نیروی الهام

 

فصل اول : شجاعت

همه ما مخازنی از گنجینه های مدفون متحرک هستیم.
جهان آفرینش، جواهرات عجیبی درون همه ما مخفی می‌کند و سپس عقب می‌ایستد تا ببینید آیا ما می‌توانیم آنها را پیدا کنیم یا نه.
آنچه که یک زندگی شگفت انگیز را از یک زندگی معمولی و عادی متمایز می‌کند، شجاعت برای ادامه این جستجوست.
نتیجه غالبن شگفت انگیز این جستجو، جادوی بزرگ است.

زندگی خلاقانه مسیر افراد شجاع است.

خانم گیلبرت می‌گوید: اگر محدودیتهایتان را توجیه کنید آنها برای همیشه با شما خواهند بود، بهترین راه مواجه با آنهاست.
اشاره به ساختگی بودن ترس در مقابل رویاها، دیدگاه‌ها و خلاقیت درون که همگی اصیل هستند، چشم انداز جدیدی برای مواجهه با ترس است.

ترس اصیل نیست، وجود خارجی ندارد، پس بهتر است از آن گذشت و کاری به کارش نداشت و نگذاشت او هم کاری به کارمان داشته باشد.

خلاقیت جاده افراد شجاع است اما نه بی پروا که ترس را نمی‌شناسند.

ترس برای بقای ما حیاتی است، ترس‌هایی که در مقابل خلاقیت سر بر میآورند را باید از جلوی راه برداشت.
در واقع خلاقیت است که همیشه ترس را برای خودنمایی تحریک می‌کند، چون از شما می‌خواهد وارد قلمرو نتایج نامعلوم شوید و ترس از نتیجه نامعلوم نفرت دارد.

بهترین راه برای غلبه بر این ترس چیست؟

کنار آمدن با آن.
یک سفر فرضی بدین گونه که من، خلاقیت و ترس سوار ماشینی هستیم که من راننده‌اش هستم.
ترس را روی صندلی پشت می‌نشانم تا راکد بنشیند و دست به کاری نزند.
خلاقیت کنار من و محرک من است برای رفتن در این مسیر.

آشکار نمودن گنجینه‌های درونیمان نیازمند: تلاش، ایمان، تمرکز، شجاعت و ساعتها از خودگذشتگی است.

فصل دوم : سحر و جادو

در این بخش به ایده و ساز و کار آن پرداخته شده است.

ایده ها هم جزو ساکنان سیاره ما هستند و دارای انرژی و توسط یک انگیزه ساده تحریک می‌شوند تا ظاهر شوند،این تنها راه آشکار شدن ایده‌هاست.
اغلب افراد ایده‌ها را از خود دور می‌کنند، اما شیوه متفاوت این است که با فروتنی و خوشحالی با نیروی الهام یا ایده همکاری کنیم.
همه ایده‌ها در ابتدا دلهره‌آور هستند .
گاهی ایده‌ها منتظر می‌مانند ، برخی ایده ها خیلی صبورند و شاید تا سالها منتظر بمانند اما همه ایده‌ها بدین‌گونه نیستند و ممکن است خیلی زود شما را ترک کنند.
ایده‌ها زنده هستند و به دنبال حاضرترین همکار انسانی می‌گردند.

سخت کوشی در برابر کمک‌های غیبی

همه ما قادریم حس اسرار آمیز و الهام بخش را در زندگی‌مان افزایش دهیم، گاه به ندرت این احساس را تجربه می‌کنیم ، اما زمانی که اتفاق می‌افتد، باشکوه‌ترین احساس قابل تصور است.

رومی‌ها نبوغ را خدای نگهبان و مجرای الهام بخش می‌خواندند.
ایده نبوغ خارجی و نه ذاتی است که به کنترل هنرمند کمک می‌کند و او را تا حدودی از فشار اعتبار (یعنی فروتنی و ظرفیت موفقیت داشتن) یا سرزنش کامل حاصل از نتایج کارش دور و مصون نگه می‌دارد.
اگر در کارتان موفق نشوید تمامن تقصیر شما نیست، تقصیر نبوغ است که امروز کمکتان نکرده.

عوارض شهرت

زمانی که جامعه به افرادی که دارای نبوغند می‌گوید نابغه، زیان بزرگی متوجه هنرمندان می‌شود.
با این کار آنها تبدیل به انسان‌های شکننده‌ای می‌شوند، این فکر گویای این تعبیر است که اگر برنده نشوید نباید به بازی ادامه دهید.

در اینجا مقصودخانم گیلبرت این است که در اوج بودن صرفن رسیدن به یک سطح خاص نیست که دیگر نتوان ادامه‌اش داد.
باید همه آنهایی که در اوج هستند به فعالیتشان ادامه دهند، حتی اگر فعالیت‌های بعدی مهمل باشد و بی‌نتیجه.

نبوغ باید بیاید و برود

قرار نیست بیکار بنشینیم تا دیدار مهیج نبوغ حاصل شود.
من به این باور رسیده‌ام که نبوغ من خیلی صبر می‌کند تا ببیند که آیا من برای کارکردن با او جدی هستم یا نه.

نیازی به داستن اینکه چرا ایده رفت، کجا رفت، چرا من آن ایده را نیافتم ودیگری یافت نیست.
تنها کار همکاری با ایده‌هایی است که دوست دارند با او همکاری کنیم.

 

 

فصل سوم : اجازه

فقط کاری که می‌خواهم را انجام می‌دهم

شما برای داشتن زندگی خلاقانه نیاز به اجازه هیچ کس ندارید.

آیا در این فکرید که فرد خلاقی شوید؟

شما خلاق بوده و هستید، حتی اینکه کسی را فرد خلاقی بنامید به طرز خنده‌داری بیهوده است.
خلاقیت مشخصه ذات ماست.
ما زبان و هیجان و ارتباط ذاتی با الوهیت داریم.
خلاقیت ما خیلی مسن‌تر از خودمان و دیگران است.

سزاواری

برای اینکه آزادانه خلق کنید و آزادانه به اکتشاف بپردازید باید حس شدید سزاواری داشته باشید.
شاعر دیوید که حس سزاواری را تکبر تعلق داشتن می‌نامد می‌گوید: بدون این تکبر هر گز نخواهید توانست در زندگیتان ریسک خلاقانه انجام دهید، بدون آن هرگز نمی‌توانید از محدوده خفقان آور امنیت شخصی خارج شوید و به مرزهای زیبا و غیر منتظره وارد شوید.
دانستن این نکته ضروری است که این تکبر هیچ ارتباطی به خودپسندی و خود شیفتگی ندارد و حتی در مقابل آن است.

از حق خودتان دفاع کنید، با تعریف کردن از خودتان به عنوان فرد خلاق
صاف بایستید و بگویید :
من نویسنده هستم
من بازیگر هستم

شما خود باید به خلاقیتتان باور داشته باشید.

ایده‌ها گاه می‌توانند تکراری باشند اما هنگامی که بیان، شور و شوق خودتان را پشت ایده قرار می‌دهید آن دیگر متعلق به شماست.

انگیزه‌ها

لازم نیست که هنر شما جهان را نجات دهد، به عبارت دیگر نه تنها نیازی نیست که هنرتان اورجینال و اصیل باشد، بلکه حتی مهم نیست که مهم باشند.
شما برای سرگرمی خود کاری انجام دهید تا برای کمک به دیگران، هنرتان را برای آرامش و تکسین خود به کار بگیرید، برای کمک به خود
حرف من این است که مشکلی ندارد که کارتان لذت بخش باشد یا البتام بخش، رهایی بخش و جذاب باشد یا اینکه صرفن جنبه سرگرمی داشته باشد و مانع عصبانیت شما بشود، همه این ها مجازند.
دلایلی که شما برای خلق کردن دارید کافی هستند.
صرفن با دنبال کردن کاری که واقعن دوست دارید، ممکن است به طور ناخواسته موجب کمک به دیگران شوید .
مدر سالهیات پل تیلیش : هیچ عشقی وجود ندارد که به کمک مبدل نشود.
پس هر آنچه که شما رابه وجد می‌آورد انجام دهید.
دلبستگی ودل‌مشغولیهای خودتان را دنبال کنید، به آنها اعتماد کنید، هر چه را موجب انقلابی درون قلبتان می‌شود، خلق کنید.

تحصیل

می‌توانید در مسیر هنر کسب تحصیل کنید اما مراقب باشید که هزینه‌های گزاف صرفش نکنید، آموزش درست و استادان برجسته کاربلد حرف اول را می‌زنند اما نباید به صورتی باشد که ادامه تحصیل برایتان بدهی بالا بیاورد.
با سرشت و طبیعتتان، آزادانه‌تر زندگی و خلق کنید.
به جای محدود کردن خود در تحصیلات عالی خودتانرا در دنیا ی بیرون به صورت عمیق‌تری به چالش بکشید.
معلمان شما کتابها هستند ، دیوارهای موزه‌ها و سوابقی که از دهه‌های قبل به ما رسیده است.

خانم گیبلبرت در بخشی از کتاب از تجربه گارسونی خود که باعث افزایش دانش و شنیدن مردم و نوشتن داستان و در نهایت مثل یک کلاس درس برایشان عمل کرده می‌گویند و حتی یادداشت‌ها و داستان‌های برآمده از ین تجربه را به قصد انتشار به مولفان زیادی هم نشان دادند که همگی دست رد بر سینه‌شان زدند اما پیامدش ناامیدی نشد و درس گرفتن از تجربه بود و موفقیت های آتی.

عشق انسانی است که به دیگران یادآوری می‌کند که می‌توانند کارهایشان را به تنهایی انجام بدهند و دینا هیچ دِینی به آنها ندارد و آنها آن گونه که فکر می‌کنند ضعیف و ناتوان نیستند.

یک ترفند

دست از شکایت کردن بردارید.
چرا ؟
چون اولن آزار دهنده است.
دومن شکی نیست که خلق کردن دشوار است وگرنه همه می‌توانستد انجامش دهند.
سومن هیچ کس به گلایه‌های شما گوش نمی‌دهد چون همه درگیر چالش‌های خودشان هستند.
چهارم : این کار باعث ترس نیروی الهام می‌شود و او را دور می‌کند.
پس سعی کنید این عبارت را بگویید من از خلاقیت لذت می‌برم و به آن باور داشته باشید.

بر چسب زدن

همیشه به یاد داشته باشید که قضاوت مردم درباره شما، به شما مربوط نیست.
شما فقط کارخودتان را بکنید.
قبول این واقعیت که عکس العمل به شما تعلق ندارد، تنها روش سالم خلاق بودن است.

این مهم است/ این اهمیت ندارد.
فضایی برای این تناقض در ذهنتان بسازید.

 

فصل چهارم : پشتکار و سماجت

سوگند بخورید و به آن پایبند باشید

مثلن من سوگند خوردم که نویسنده شوم و به آن وفادار مانده‌ام.
خانم گیلبرت در اینجا از تقلیدش از نویسندگان یاد کرده و گفته همه قبل از اینکه بتوانند چیزی خلق کنند، تقلید می کنند.
این قانون ساده و سخاوتمندانه زندگی است که هر چیزی را که تمرین کنید، در آن پیشرفت خواهدی کرد.

ساندویچ زهر مار

این تعبیری است که در وبلاگ مارک منسن آمده: راز یافتن هدف زندگی دادن این پاسخ است که: طعم مورد علاقه شما در ساندویچ زهر مار چیست؟

منظور منسن این است که دنبال کردن هر چیزی صرف نظر از اینکه تا چه اندازه در ابتدای کار فوق العاده و جذاب است، با ساندویچ زهر مار یا عوارض جانبی نتایج نامطبوع همراه است.
یعنی اینکه شما به چه کاری علاقه دارید که بتوانید ناخوشایندترین‌های جنبه‌های آنرا تحمل کنید؟

شغل شما

درآمد ثابت و شغلتان را تا رسیدن به مرحله قابل قبول و درآمد زایی نویسندگی حفظ کنید.
چون در ابتندا نویسندگی نمی‌تواند یک منبع در آمد قابل اعتمادی باشد.

خود خانم گیلبرت مدتها شغهای روزانه خود را در کنار نویسندگی حفظ کرده و بعد از نوشتن ۴ کتاب و موفقیت در آنها رسمن تمرکزشان را روی نویسندگی گذاشتند.
ایشان معنقدند که منبع درآمد باعث امن و آزاد نگه داشتن خلاقیت می‌شود.

نباید به نویسندگی به عنوان یک شغل با درآمد نگاه کنید و کارتان را رها کنید، چون موفقیت در این حالت بسیار نادر است و حتی قرار دادن خلاقیتتان در چنین اولتیماتومی آنرا به نابودی هم بکشانید.

رابطه عاشقانه

چرا حتی زمانی که خلق کردن، دشوار و ناخوشایند و از لحاظ مالی بدون پاداش است، افرادی بر آن اصرار می کنند؟

آنها اصرار می‌کنند چون عاشق هستند، چون شور و حرارتی نسبت به کارشان احساس می‌کنند.

اجازه دهید رابطه تان با خلاقیت، رابطه عاشقانه‌ای باشد و ببینید چه اتفاقی می‌افتد
حاضرید از چه کارهایی دست بکشید تا اینکه با محبوبتان تنها باشید؟
به مشکلاتتان فکر نکنید، به همه جذابیتهای که دارد فکر کنید.

من همیشه سعی می‌کنم به خودم یادآوری کنم که من و خلاقیت در رابطه عاشقانه‌ای به سر می‌بریم و سعی می‌کنم همان طور که خودم را برای کسی که می‌خواهم باهم روابط عاشقانه داشته باشم میارایم، خودم را به نیروی الهام نشان دهم.
همانطور که کلاغ را با شئ درخشنده می‌فریبند، جادوی بزرگ را اغوا کنید، او همیشه به سوی شما باز خواهد گشت.

همه ما نیازمند فعالیتی هستیم که فراتر از امورات دنیوی باشد و ما را از نقش‌های محدود و تعیین شده‌مان در جامعه (مادر ، کارمند، همسایه رئیس و…) فراتر ببرد.
نیازمند چیزی که ما را فراتر از خودمان ببرد، نگرانی‌های ناشی از احساس عدم امنیت را فراموش کنیم.
پس آنچه که درونتان وجود دارد صرف نظر از اینکه به موفقیت و یا شکست منتهی می‌شود جلوه گر کنید، بدون توجه به محصول نهایی که طلاست یا آشغال، صرف نظر از اینکه منتقدان چه خواهند گفت، انجام دهید توجه نداشته باشید که مردم می پذیرند یا نه.

اتمام کار حائز اهمیت است

تمام کردن کار، دستاورد تقریبن شرافتمندانه‌ای محسوب می‌شود.
شاید شما میخواهید کارتان بی عیب و نقص باشد، اما من فقط می‌خواهم کارم تمام شود.
اگر شما بتوانید کاری را به انجام برسانید و کاملش کنید چند مایل از بقیه جلوتر خواهید بود.
شدیدن منظم و غیر کمال گرا باشید.

فصل پنجم : اعتماد

من معتقدم که نیروی الهام همواره در این نزدیکی‌هاست و تمام زمانی که مشغول کارم، او نهایت تلاشش را می‌کند تا به من یاری رساند. نکته این‌جاست که نیروی الهام از دنیای دیگر میآید و به زبان ی که اصلن به زبان من شباهتی ندارد صحبت می‌کند ، بنابراین ما گاهی اوقات برای فهم هم به مشکل می‌خوریم.

اما نیروی الهام همچنان کنار من می‌نشیند وبه تلاش ادامه می‌دهد و سعی می‌کند که از طریق نشانه‌ها، سرنخ از طریق تصادف، از طریق آشنا پنداری یا دژاوو، از طریق شانس و قسمت، از راه امواج جاذبه و واکنش، احساس لرز در بازوهایم، سیخ شدن موهای پشت گردنم، از طریق لذت و خوشی ناشی از چیز جدید و شگفت انگیز، از طریق ایده‌های سرکش و سمجی که مرا در طول شب بیدار نگه می‌دارند یا هر چیز دیگری که موثر باشد.
من به او اعتماد می‌کنم او هم به من.
اگر هم توهم است، چرا توهمی را انتخاب نکنیم که مفید است؟

او بچه شما نیست

دوستان، خواهش میکنم کار خلاقانه‌تان را با بچه‌تان اشتباه نگیرید، در واقع شما بچه کار خلاقانه.تان هستید، او بوده که باعث رشد شما شده است.
این تفکر فقط شما را به سوی درد عمیق روانی سوق خواهد داد.
نقش فداکار را برای اثرتان نداشته باشید تا او را
از هر تعرضی دور کنید و برایش قداست بسازید، نقش شیاد را بازی کنید، به بازی تغییرپذیری اعتماد کنید.
وقتی شور و شوق جواب نمی‌دهد، کنجکاوانه ادامه دهید.
در هر چیزی که دنبال می‌کنید، جستجو می‌کنید و خلق می کنید، مراقب باشید خیلی زود منصرف نشوید.
از تجربه ها و شرایطی که دارای بیشترین ظرفیت برای متحول کردن شما هستند، به سرعت عبور نکنید.
لحظه‌ای که دیگر کارها آسان نیستند و پاداشی در بر ندارند، شهامتتان را از دست ندهید.
شما شکست خواهید خورد و این واقعن بد است، شما ریسک‌های خلاقانه خواهید کرد و اغلب آنها نتیجه‌تی در بر نخواهد داشت.

فرشته نجات من در این مواقع 

من می‌دانم که فقط نفس نیستم، من روح هم هستم و می‌دانم که روحم حتی ذره‌ای به شکست یا پاداش اهمیت نمی.دهد.
روح من تحت تاثیر رویای ستایش شدن یا ترس از مورد انتقاد قرار گرفتن واقع نمی‌شود.
روح من منبع هدایت بسیار گسترده و شگفت انگیزی از نفسم است، چرا که خواسته روح من تنها یک چیز است:
شگفتی و چون خلاقیت بهترین مسیر به سوی شگفتی‌هاست، من به آن پناه می‌برم و روحم را با آن تغذیه می‌کنم.
بنابراین هر زمان شکست می‌خورم می‌گویم : آه نفس من! تویی دوست قدیمی
در مواقعی که شکست میخورم ویا مورد انتقاد قرار می‌گیرم و یا خشمگین می‌شوم، به شدت مراقب شعله‌ور شدن احساساتم هستم، سعی می‌کنم جدیشان نگیرم چون می‌دانم که این صرفن نفس من است که جریحه دار شده نه روح من.

 

چگونه خود را از شر شکست و شرم خلاص کنید

خود را ببخشید و آن کار را فراموش کنید.
پروژه گذشته تان را فراموش کنید و باقلبی گشوده به جستجوی پروژه بعدی بروید، خودتان را مشغول کنید.
بعدی بعید و همیشه بعدی
هرگز متوقف نشوید و ادامه بدهید.

انیشتین این تاکتیک را بازی ترکیبی می‌نامد که به معنای باز کردن کانال ذهنی با درگیر شدن در کار دیگری است.
به همین دلیل وقتی در حل معمای ریاضی به مشکل می‌خورد ویولن می‌زد.
شاید فکر کنید اینها ها اتلاف وقت است، اما اگر نیت درستی داشته باشید، این حرکت است که حالت سکون را از بین می‌برد، زیرا نیروی الهام هیمشه جذب حرکت می‌شود.
وظیفه شکست این است که از شما  بپرسد آیا واقعن برای خلق کردن آماده‌اید؟

اعتماد محض

آخرین و گاهی اوقات سخت ترین مرحله در اعتماد خلاقانه این است که به محض اتمام کارتان، آن را در جهان هستی منتشر کنید.
اعتماد محض یعنی اینکه در هر صورت کارتان را منتشر کنید ، زیرا اعتماد محض می‌داند که نتیجه مهم نیست.
نتیجه نباید مهم باشد.
عزیز من، صرف نظر از اینکه نتیجه چه باشد تو شایسته هستی. باید بدون توجه به نتیجه، کار خود را به اشتراک بگذارید، تو برای خلق کردن به دنیا آمده‌ای نباید به نتیجه اهمیت بدهی.
هرگز نباید اعتمادت را به روند خلاقیت از دست دهی، حتی اگر نتیجه‌اش برایت قابل فهم نباشد.

سرتان را بالا بگیرید و کارتان را ارائه دهید، شما در زمانی که در اختیار داشته اید و با توجه به دانسته هایتان همه تلاشتان را کرده‌اید.

فصل ششم : الوهیت

خلاقیت مقدس است و در عین حال مقدس نیست

آنچه که خلق می کنیم بسیار مهم است و در عین حال مهم نیست
ما به تنهایی رنج می‌کشیم و در عین حال ارواح نیز ما را همراهی می‌کنند.
ما وحشت زده و شجاع هستیم.
هنر کار عادی و طاقت فرسا و در عین حال امیتاز فوق العاده‌ای است.
همه‌ی این پارادوکس‌ها را در روحتان جا دهید، من قول میدم می‌توانید هر چیزی خلق کنید.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *