گاهی آنقدر دوره، درس و کتاب دورهمان میکنند که دیگر یادمان میرود خودمان چه فکر میکنیم.
ما با بیگانگی از خود در یادگیری، در حال کوک زدن وصلههایی از دانش به باورمان هستیم که با گذشت زمان و تغییر شرایط و خلق و خو به سادگی خواهند شکافت، گویی اصلن وجود نداشتهاند.
برای یادگیری عمیق و مانا باید در بهره مندی از هر منبعی، گام به گام با خودمان همراه باشیم و در لحظه هر آنچه میآموزیم را در بستر تامل درونی قرار دهیم و با نگاهی نقادانه آنرا بپذیریم یا رد کنیم.
تفکر ما قبل از موضوع جدید و چرایی آن و بعد از موضوع جدید و چرایی آن دو مطلبی است که حتمن برای عمیق کردن دریافتمان از آن مفهوم لازم است.
گاهی آنچنان بی وقفه با موضوع پیش میرویم که خودمان را همان دمادم موضوع جا میگذاریم و این باعث میشود که با مفهومی که قرار است دریابیم، عجین نشویم و ارتباط برقرار نکنیم.
اما چرا؟
یادتان میآید در زمان مدرسه هر وقت میخواستیم درسی را از بر کنیم، یکی از تکنیکها ایجاد ارتباط با آموختههای قبلیمان بود.
معلم قبل از شروع درس جدید مروری بر دروس قبلی داشت تا ذهنمان با ایجاد پیوند بین موضوع قدیم و جدید با انسجام به یادگیری و یادسپاری موضوع تازه اهتمام کند.
این جا هم داستان همان ایجاد ارتباط با مفاهیم اولیه موجود در ذهن و مطالب ثانویه است که اگر بتوانیم پل ارتباطی بین آنها برقرار کنیم به یک یادگیری عمیق و پویا کمک کردهایم.
دلیل دیگر فراموشی آموخته ها، ندادن وقفه به ذهن برای پذیرش و در واقع جا افتادن موضوع است که امروزه با حجم فزاینده دانش در بسترهای مختلف فضای مجازی، خبری از مکث جهت تثبیت یادگیری و یادسپاری ذهن نیست و از همین روست که با وجود مطالعه و دانش و مهارت آموزی های بسیار، یادگیری درونی و توفیق چندانی حاصل نمی شود.
2 پاسخ
به وام از این جمله«یک ساعت تفکر، به اندازه هفتاد سال عبادت کارجلو اندازه» یادگیری پشت یادگیری، وقتی که تفکر درستی پشتش نباشه هم آب در هاون کوبیدنه.
مرسی از مطلب خوبت👌
آفرین سپیده جان
دقیقن
زنده باشی عزیزم