از اینکه هیچکس از ماجرا خبر نداشت به جز خودش، قلبن سرمست بود.
هر روز خدا، با امید فراوان میرفت سراغ گوشی و در حالیکه خدا را به خاطر دنیای مجازی شکر میگفت، شروع میکرد به نوشتن.
او حتی منتظر پاسخ هم نبود و گاه همان تیکِ خوانده شدن پیام، دلش را گرم میکرد.
کارش این بود که هر روز عاشقانه برایش بنویسد و بدینگونه قلب پر التهابش را تسکین دهد.
ساعتها به تصویرش خیره میشد و خاطراتش با فاطمه رنگ میگرفت، میتوانست به وضوح صدای ملیح خنده فاطمه را بشنود.
با هر کلمهای که مینوشت چهره یارِ هوش از سر پراندهاش ترسیم میشد و لبخند شیرینی تمام وجودش را فرامیگرفت.
دو سال پیش به زور خانواده و فک و فامیل که خوبیت ندارد، عزادار زنت بمانی و بچه کوچک داری، با کمترین تعلق خاطر با دختر خالهاش ازدواج کرد.
اما یک روز هم نشد که به فاطمه فکر نکند.
فاطمهای که با همه فرق داشت و متانت بود و زیبایی و شیطنتهای دلبرانه؛ هر آنچه که میتوانست قلب یک مرد را تسخیر کند.
فاطمه تجربه عشق ناب افسانهای بود که جز خودش کسی قادر به درکش نبود.
و حالا گویی فاطمه در وجود دختری دیگر حلول کرده بود.
…
+ مینا، بازم اون پیرزن برات پیام میده؟
– آره علی، طفلی.
خیلی دلم براش میسوزه،
دخترش خیلی جوون بوده که مرده.
+ معلومه از اون پیرزنای زرنگ و درس خونده است که میتونه با گوشی کار کنه، پیام بنویسه.
عجیبه تو رو از کجا پیدا کرده؟
میگم مینا، نکنه سرکاریه و یارو مرده.
– نه بابا علی، منم اول همین فکر رو میکردم، اما عکسشو فرستاد، عکس دخترشم فرستاد، خدایی خیلی شبیه من بود.
خیلی دلم براش سوخت علی.
شاید پیرزن به امید همین پیاما که برام میفرسته زنده است، نمیخوام امیدشو ناامید کنم.
+ راستی اسم دخترش چی بود؟
– فاطمه
۲۸ مرداد هزار و چهارصد و دو
✍️ نینوا
7 پاسخ
فاطمه هم زن خوبی بود هم دختر خوبی ؟ الان هم شوهر قبلی فاطمه نتونسته از فکر فاطمه بیرون بیاد هم مامانِ فاطمه؟
مینا جواب علی رو نداد که. مامانِ فاطمه، مینا رو از کجا پیدا کرده؟😅
وااای سپیده این سوالا نشون میده که چه متن مبهمی نوشتم… 🙁
داستان اینه که یه مردی همسرشو که خیلی دوست داشته از دست میده
تو دنیای مجازی دختری به نام مینا رو پیدا میکنه که خیلی شبیه همسرشه
بعد به اسم یه پیرزن که دخترشو از دست داده هی برای این مینا پیامهای عاشقانه میفرسته
آهان من فکر کردم،پیرزنه مامانشه. پس که عجببببب!!!!
راستش دوباره داستانت رو خوندم. با این دید که پیرزنه شوهر فاطمهس. خیلی تاثیرگذارتر شد.
اما متاسفانه اگه نمیگفتی نتونستم متوجه بشم که پیرزنه همون شوهر فاطمهس. حتما با یکی دوجمله اضافه کردن این ابهام رفع میشه زهراجون.
سپیده تازه خودم کیف میکنم که عجب داستان پیچیده ای نوشتم که بچه ها زود نتونستن کشفش کنن. 🙂
آفرین حق با توعه عزیزم
پیدا کردن یه آدم شبیه کسی که از دست دادی مثل یه معجزه قشنگه. یه امید برای ادامه دادن زندگی.
عهدیه خدا رو شکر که داستان برای تو مبهم نبود
واقعن