بایدها و نبایدهایی برای نوشتن
خواستم از دردهایش بنویسم
از دل ریش شدهاش
از ایثار و فداکاریهایش
از گاههای طاقت فرسایی که دوست داشت بلند جیغ بزند و بعد گوله گوله اشک بریزد.
از آرزوهایش
حسرتهایش
از ذوقهای کور شده زندگیش…
از نگاههای سنگین عزیزانش…
اما نتوانستم…
چون او تمام آن حرفها را زد تا باری از غمش را بکاهد.
من در حقیقت که نه در مجاز، سنگ صبوری بودم که نباید حرفی به کسی میزد و فقط و فقط باید میشنید و دم نمیزد.
و من در حالی که پر از حرف بودم، پر از غصههایی که اشک شدند و به دامنم غلتیدند، باید بخ رسم امانتداری چیزی نگویم.
سخت است کسی را که با کلمات و نوشتن، اخت شده را از نوشتن و گفتن بازداری.
نوشتنی که بهترین التیام دردهایی است که پای روحت را به زنجیر کشیدهاند و قلبت را میخراشند.
نوشتنی که؛ کاسه کلمات را پر از زهر و شیرینی خاطرات میکند و به کام کاغذ و اینچنین او لبریز احساسات تو میشود و تو سرشار آرامش و سپیدی که آنرا تسلیم تو کرده است.
و به نظر هر کاغذِ سپیدی دیوانهوار منتظر سرریز شدن احساسات است یا نه شاید اصلن پای هیچ حس و احساسی در کار نباشد و او چون یک بیننده بی طرف فقط ناظر احساسات حک شده بر قلبش باشد.
به هر رو این بار یادم باشد وقتی نشستم پای درددل کسی، اجازه بگیرم که اگر میتوانم بنویسمشان لطفن برایم تعریف کن.
۹۰ درصد این احتمال وجود دارد که خصمانه نگاهم کند و دیگر هیچ نگوید، اما خب در عوض من هم از رو نمیروم و میگویم پس لطفن خودت زحمت نوشتنشان را بکش تا کمی آرام شوی.
چون هیچ چیز و هیچ کس به اندازه نوشتن نمیتواند بار غم را از روی دوشت بردارد و تسکینت دهد، امتحان کن.
۲۰ شهریور هزار و چهارصد و دو
✍️ نی نوا
آخرین دیدگاهها