اعتماد بر فنا رفته!

داستانک

ادامه نویسی

اعتماد بر فنا رفته!

باید اعتراف کنم که آن لحظه به طرز عجیبی خوشحال شدم.

نه اینکه آدم انتقام‌جویِ خبیثِ پلیدِ شیطان صفتی باشم ها، نه،
خوشحالیم به خاطر تبرئه شدنم از کلیه تشرهای دوست و همکار مبنی بر حساسیت زیاد و مقصر بودنم، بود.

ماجرا از این قرار بود که همکار تازه وارد، خیلی زود قاپ مدیر عامل را دزدید و هیچ‌کس هم مچش را برای این دزدی نگرفت!

خیلی طول نکشید که توی هر جلسه‌ای صندلی کنار مدیر عامل مال او شد و حتی اگر نمی‌آمد خالی می‌ماند که هر چه بیشتر جای خالیش احساس شود.
مخلص کلام مدیرعامل خیلی حلواحلوایش می‌کرد.

از این سو تلاش‌های من برای داشتن روابط مسالمت‌آمیز مبنی بر تفاهم و تعاون با همکاری که وصفش گذشت، بی‌نتیجه بود و هر دفعه، اعصابم مورد شلیک موشک‌هایش قرار می‌گرفت و تمام شکوه هایم از او بر اثر حفاظت گنبد آهنین مدیریت، نقش بر زمین می‌شد.

باری، روزی در دفتر کارم نشسته بودم که یکی از همکاران وارد شد که به سرعت هر چه تمام برای رساندن خبری مهم به سمعم، تمام راه را دویده بود و نفس‌نفس می‌زد :

  • آقا خبر تازه رو شنیدین.

(معمولن من نفر آخر + ۱ بودم که از موضوعات شرکت خبردار می شدم؛
چون حاشیه را دوست نداشتم و در هنگام تشریح حواشی دوست و همکار به قدری مستمع بدی بودم که صاحب سخن را نه تنها از ذوق خالی می‌کردم بلکه به مرحله پشیمانی هم هدایت می‌کردم.)

_ نه چی شده؟

  • آقای x ، آقای x هپلی هپو کرده!!!

_ یعنی چی؟

  • یعنی خرابکاری کرده، اونم چه خرابکاری…

_ مگه چی کار کرده؟ تو رو خدا نکشین و بگین.

  • هههه باشه. تمام اطلاعات مالی و تولیدی شرکت رو در اختیار چند تا از رقبا قرار داده. _ واقعن؟
  • آره بابا، آی تی شرکت یهو مچشو گرفت.

_ یعنی در تمام این مدت ….

  • بلله.

_ حالا چی میشه؟

  • مدیر عامل کارد بزنی خونش در نمیاد، فکر کن یکی رو که خیلی عزیز کردی و پر و بال دادی، یهو از پشت بهت خنجر بزنه. اونوقت چه حالی میشی؟
    ازش شکایت کردن و پرونده داره … در این لحظه چهره مدیر عامل در آن روز کذایی که از دست x بسی ملول شده بودم به خاطر آمد:
  • آقای مدیر باور کنین من تمام تلاشم رو برای همکاری انجام میدم ولی ایشون، روحیه همکاری ندارن، بیشتراز اینکه دنبال کار راه انداختن باشن، دنبال چوب لای چرخ گذاشتن هستن.

شما دارین اشتباه میکنین این آدم درست مثل دست راسته منه و من به اندازه چشمهام بهش اعتماد دارم.

آقای x با کاری که کرد اعتماد مدیرعامل را نه تنها نسبت به خودش بلکه نسبت به اعضا و جوارحش نیز از بین برد!

۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
✍️ نی‌نوا

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *