تماشای مجدد خویشتن
آسیمهسر به دنبال مفری بود تا روح در عذاب خویش را تسکین بخشد اما فضای کدرِ خاکستری و سرد اطرافش، هیچ امیدی در دلش متبلور نمیکرد.
لحظه ای از پیوستگی خاطرش به تشویش و پریشانحالی گسست و توانست همچون شاهدی خویش را نظاره کند.
در پس آن خلسه ی عجیب و سنگین، تصویری از زندگی گذشته پیش رویش مجسم شد.
خود را با پیکر انسانی میدید اما متفاوتتر.
او حالا میتوانست ورای هر رخداد کوچک را هم ببیند.
او احساسات درونی افراد را مشاهده، درک و خود به عینه آنرا تجربه میکرد.
جسم و روحش رفته رفته مچاله میشد، گویی روحش نیز متجسد شده و با گوشت و خون، درد و رنج را تجربه میکرد.
قلب روحش تیر می کشید، اشک از دیدگان روحش جاری بود و شرم بند بند روحش را از هم میدرید.
خدای من
او با خودش چه کرده بود؟
خودش!
چون کسی با هویت دیگری در هیچ یک از تصاویر نبود، همه خودش بودند!
۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
✍️ نینوا
کلمه_بازی
کلمات:
آسیمه سر
متجسد
متبلور
آماسیده
آخرین دیدگاهها