زخمهای دوران کودکی
۳۵ ساله است اما موهای فرفری کُپ پدرش با آن چشمان میشی و بینی کوچک، ۱۰ سال جوانتر نشانش میدهد.
توی آن صورت گردِ جو گندمی جای یک بخیه کوچک روی پیشانی، توجه آدم را جلب میکند.
اندام نه چاق و نه لاغرش نشان میدهد که اهل هله هوله نیست و غذای سالم را ترجیح میدهد.
با وجودیکه لباس ساده می پوشد اما تمیز و مرتب بودن لباسها، شیک و جذاب نشانش میدهد.
علی بچه دوم یک خانواده ۵ نفره است.
یک برادر بزرگتر از خود دارد و یک خواهر کوچکتر که مناسباتش همانقدر که با برادرش خوب است با خواهرش چندان خوب نیست.
البته اهل دعوا مرافعه نیست و آدم مهربان و دلپذیریست، اما با خواهرش که او را لوس میداند زیاد اخت نمیشود و همیشه موضوعی هست که سرش با هم بحث کنند.
علی شخصیت بامزه ای دارد و آدم میانهرویست، یعنی همانطور که میتواند با بذله گوییهایش یک جمع را از خنده منفجر کند، گاه دوست دارد به غار تنهایی خود پناه برده، در فکر فرو رفته، برای خودش بنویسد.
در محل کار، اغلب همکارانش، دوستش هستند، چون علاوه بر شوخطبعی، علی متعهد و دلسوز است و از هیچ کمکی به دوستان و همکارانش دریغ نمیکند.
علی عاشق طبیعت و البته سنگهاست.
دوست دارد به دل کوه و دمن بزند و سنگهای جور واجور جمع کند.
او کلکسیون بزرگ سنگی دارد، سنگهایی با شکل، طرح و رنگهای مختلف.
مرد داستان آدم بیحاشیهای است و هیچ وقت پشت سر کسی غیبت و بدگویی نمیکند.
علی این مرد میانه رو مجلس گرم کن، یک راز در سینهاش دارد که جز خودش و خدا کسی از آن خبر ندارد.
و آن عشق دوران نوجوانی است؛
علی در سن ۱۶ سالگی عاشق دختر بقال محلشان میشود اما هیچ کس حتی دختر بقال هم بویی از این موضوع نمیبرد.
علی به بهانه درس خواندن با دوستش هر روز از خانه بیرون میزد و توی پارک جلوی بقالی مینشست تا شاید دختر بقال برای آوردن نهار پدرش به مغازه بیاید و علی بتواند او را از زیر چادر گل گلی، ببیند.
اما بعد از مدتی که دختر را شوهر دادند، علی به شدت افسرده شد.
اما او انقدر خوب توداری کرد که کسی متوجه داستان نشد و همه، آن حس و حالش را به بلوغ نوجونی و باختن تیم محبوبش در چند مسابقه پشت سر هم ربط دادند.
…
همه چیز خوب پیش میرفت تا روز عروسی خواهر سپیده، همسر علی.
سپیده چون خواهر عروس بود خیلی به خودش رسیده بود و آرایش غلیظی داشت.
علی تا سپیده را در آن شکل و قیافه دید یکهو قاطی کرد.
گفت:
با این شکل و شمایل نمیشود برویم،
اینطوری تو را با عروس اشتباه میگیرند.
چه خبر است؟
خودت را برای مردان دیگر این همه بزک کردهای؟
سپیده متعجب شده بود، علت این رفتار ناگهانی علی را نمیدانست.
خیلی کم پیش آمده بود که بیرون یا در جمعی، علی تذکرات خیلی ریزی داده باشد اما انتظار چنین رفتار و حرفهایی از او نمیرفت.
خلاصه بعد از کمی جار و جنجال، سپیده راضی شد که از غلظت آرایشش کم کند و لباسی که علی برایش انتخاب کرد را بپوشد.
درست است که دست آخر، علی از سپیده دلجویی کرد، اما چرا؟
علت این رفتار مردِ موقرِ همیشه مهربان چه بود؟
خب داستان بر میگردد به ۵ سالگی علی، زمانیکه، خواهرش به دنیا آمد.
همزمان با تولد دختر خانواده، پدربزرگ علی از دنیا رفت و مادر علی دچار افسردگی شدیدِ پس از زایمان و مرگ عزیز شد.
مادری که تا دیروز بیشتر توجهش علی بود، حالا دیگر نسبت به او کم عاطفه شده بود.
زخم روی پیشانی علی، یادگار تلخ همان دوران است.
روزی که علی اصرار داشت مادرش با او بازی کند و مادرش او را با تندخویی به شدت هل داد و پیشانی علی به گوشه میز خورد و شکافت.
درست است که بعد از گذشت یکسال، حال مادر خوب شد و روابطشان مثل سابق گردید اما این دوران تلخ در وجود علی به صورت پنهانی نهادینه شد.
کَلکَلهای گاه به گاه با خواهرش، از همین موضوع نشأت میگیرد که او را مسبب از دست دادن عاطفه مادری در آن دوران میداند.
و حالا ترس از دست دادن در نمودی دیگر به صورت واکنش تهاجمی به آرایش سپیده حاکی از همان واهمه نهفته دوران کودکیست.
دوران کودکی، دوران طلاییست که شالوده بسیاری از رفتار و عادات ما در بزرگسالی است و اگر نقاط تاریکی در این دوران وجود داشته باشد بر زندگیمان در آینده سایه خواهد انداخت.
مراجعه به مشاور و همینطور خودشناسی و خودسازی میتواند این نقاط تاریک را روشن کرده، زخمهای درونی را التیام بخشد.
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
✍️ نی نوا
آخرین دیدگاهها