پنیرتو گم کن!

پنیرتو گم کن!

توسعه فردی / کتاب

کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد از اسپنسر جانسون، کتابی بود که با اقبال بسیار مخاطبان، مواجه شد.
کتابی در حوزه توسعه‌فردی با ۴ شخصیت؛
دو کوتوله به نام هام و هم و دو موش که در یک هزارتو، زندگی می‌کردند.

خلاصه‌ای از داستان:
موشها هر روز به دنبال پنیر هزارتو را پشت سر می‌گذاشتند، اما کوتوله‌ها در پی راحتی بودند و غذایی که همیشه وجود داشته باشد.

یک روز کوتوله‌ها به یک پنیر خیلی بزرگ می‌رسند و کنار پنیر می‌مانند تا همواره به راحتی به آن دسترسی داشته باشند، موش‌ها هم به آن منبع پنیر رسیدند اما همچون روزهای قبل از آن خورده، دوباره به خانه‌شان برگشتند.
آن‌ها هر روز مقدار مانده پنیر را نیز وارسی می‌کردند.

یک روز کوتوله‌ها دیدید که پنیری در کار نیست.
آنها فکر کردند که کسی در حقشان ظلم کرده، پنیرشان را کِش رفته‌ است.
کوتوله‌ها همچنان منتظر پنیر بودند و حتی دیوار پشت سر خود را خراب کردند که شاید پنیر آنجا باشد.

در این مدت موش‌ها روال طبیعی زندگی خود را طی کرده و بعد از تمام شدن آن پنیرِ بزرگ، به دنبال پنیرهای دیگر هزارتو رفتند و دلی از عزا درآوردند.

بالاخره روزی هام یکی از کوتوله ها به خود میاید و تصمیم می‌گیرد که به دنبال منبع جدیدِ پنیر باشد.
او در راه، تکه‌های کوچکی از پنیر، پیدا کرده برای هم میاورد تا نشان دهد که با گشتن دنبال پنیرِ جدید می‌توانند دوباره غذا داشته باشند، اما هم همچنان منتظر پنیر قدیمی بود.

هام در هزارتو با ترسهایش مواجه می‌شود و درسهایی که در راه بدست میاورد را روی دیوار‌ها می‌نویسد تا روزی اگر هم، هم خواست سفر در هزارتو را بیاغازد این درسها را ببیند و از آن‌ها بیاموزد:

  1. تغییر رخ می‌دهد
  2. تغییر را پیش‌بینی کنید
  3. تغییر را رصد کنید
  4. با تغییرات به سرعت سازگار شوید
  5. تغییر کنید
  6. از تغییر لذت ببرید
  7. آماده‌ی تغییر دوباره باشید و با زهم از آن لذت ببرید.

پنیر به مثابه‌ی هدف و حرکت نکردن برای پنیر جدید، همان چسبیدن به عادتهای گذشته در این داستان است.

به نظر در این میانه در داستان یک اتفاق دیگر هم می‌تواند رخ دهد و آن اینکه همواره به دنبال پنیر و یک هدف مشخص نبود.

هدف متمرکز و تمرکز روی یک هدف خوب است اما گاه دنبال کردن یک هدف، ترا از اهداف دیگر زندگی باز می‌دارد.
مثل غرق شدن در هدفی چون کسب و کار که ترا از هدف روابط خانوادگی یا سایر حوزه‌های زندگیت دور می‌سازد.

ما باید خودخواسته گاه پنیرمان را گم یا فراموش کنیم و به جایش کره و مربا را هم امتحان کنیم.
ظهور مزه‌(هدف)‌های جدید، باعث می‌شود مزه پنیرِدل‌خواهمان، خیلی خوشمزه و دل چسب‌تر از قبل شود.

عادت کردن به یک مزه و هدف، فرصت چشیدن مزه و هدف‌های دیگر را از ما می گیرد.

زندگی پویا، جریان متناوبی از تضادهاست؛
گاه برای ایجاد این پویایی باید از شیرینی یا نمکین مورد علاقمان چشم پوشیم و ترشی و تلخی را نیز امتحان کنیم.
زبان ما قابلیت درک مزه‌های متفاوت را دارد، چرا شانس چشیدن مزه‌های جدید(تجارب نو) را از او بگیریم، در حالی که این کار زبان(وجود) ما را ورزیده‌تر می‌کند.

۳/۱۲/۱۲

@neynava_nevesht

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *