نویسندههای خوشبخت
خوشبختی کلمهی زیبایی است که حتی اخموترین آدم دنیا هم با دیدن و شنیدنش، ناخودآگاه لبش به خنده میشکفد.
بهترین دعایی که بزرگترها در حق کوچکترها میکنند همین خوشبختی است و ساز و کارش مانند همان ضمانت راستین است برای همواره لذت بردن از زندگی؛
فرآیندی شامل اتفاقهای خوبِ پیشبینی و حتی تصور نشده.
درست است که خوشبختی مفهومی است میان تصور گوینده و خیالات شنونده یا بیننده که قرار است خوشبختی برایش رخ دهد و متمایل به تصور یا خیالی که وضوح و انرژی بالاتری دارد اما به هر رو رخداد فرخندهی ادامهداری است و خبر خوب اینکه همهی ما قابلیت خوشبخت شدن را داریم.
اما به هر معنا از خوشبختی، یکی از افرادی که به آسانی میتواند خود را به خوشبختی رساند یا خوشبختی را به خود، نویسنده است؛
کسی که دست و دلش برای نوشتن، میلرزد!
به دستانتان نگاه کنید.
بعد به خودکار و برگهی سفید یا کیبور و صفحهی سفید سیستم.
آیا لرزشی در دست و یا دلتان حس میکنید؟
اگر پاسختان بله است، تبریک میگویم شما یک نویسنده هستید، حتی اگر تاکنون رسما یک جمله هم برای خودتان ننوشته باشید.
میتوان گفت، شما یک نویسندهی گویا بودهاید تا نویسا که از این لحظه به بعد میتوانید، نویسا راه را ادامه دهید.
اما شما دوستی که کَکِتان از دیدن قلم و کاغذ یا کیبورد و سیستم نَگَزید، ناراحت نباشید.
بگذارید پرده از یک راز بزرگ بردارم.
شما بیآنکه بدانید یا کسی برایتان فاش کرده باشد، در نهانخانهی دلتان، مدتهاست که یک نویسندهی آرام، آرمیده است که منتظر است بیدارش کنید تا نوشتن بیآغازد.
اما نویسنده در نگاه بسیار نزدیکِ سلولی، کسی است که فکر و ذکرش، سَهِش و سُهِشَش، نوشتن است، خلق معنا در قوارهی داستان، شعر، رسمی، یا خودمانی، هر چه که واژهها را دست در دست هم دهد.
کِرمِ قلاب یک نویسنده، همواره برای صید ایده ماهیها حاضر به یراق در حال لولیدن است و این ماهیگیر کسی است که با نوشتن:
بهتر میاندیشد.
تسکین مییابد.
زمین و زمان را درمینوردد.
شاهد آرزو را به آغوش میکشد.
عاشق میشود.
فارغ میشود.
معشوق میشود.
انتقام میگیرد.
میبخشد.
مهر میورزد.
میکاود.
مراقبه میکند.
با خدا یک استکان آب جوش میخورد.
گره میگشاید.
گره میزند.
نقاشی میکند.
بازی میکند.
پرواز میکند.
سفر میرود.
گذشته را تغییر میدهد.
آینده را میسازد.
او با نوشتن:
می خندد.
می گرید.
به فکر فرو میرود.
از فکر برون میشود.
به خود فرو میرود.
از خود برون میشود.
به حس فرو میرود.
ا زحس برون میشود.
و …
و بالاخره اینکه او با نوشتن قادر است هر کار ناممکنی را ممکن سازد؛ در دنیای سپید یک کاغذ یا حتی در دنیای رنگارنگِ جهانش.
در دنیای او نوشتن معجزهای است مقدس و همواره در دسترس.
و خبر خوبتر اینکه همهی ما میتوانیم نویسنده باشیم و یک انسان خوشبخت!
کافی است قلم به دست بگیریم و بنویسیم و نگرانِ بدی خطمان، گیر کردن واژگان در پستوی ذهنمان، اشتباهات شناور در متنمان و جزییات بیشمار دیگر نباشیم.
مهم این است که چوب جادو در دستانمان است و بالاخره جادو دیر یا زود کارش را شروع خواهد کرد.
بنویس.
نوشتنِ مزخرفترین متنِ زندگی هم اتفاق بکر و مبارکی است.
معمولا بعد از ابرهای سیاه است که خورشید طلوع میکند.
پس هر چه مزخرفتر بنویسی طلوع زیباتری در انتظارت خواهد بود.
خوشبخت باشی نویسندهی خوشبخت.
پ.ن:
سَهِش: فکر
سُهِش: حس
نی نوا/ نویسندگی
۵ فروردین/۴
@neynava_nevesht
آخرین دیدگاهها