نگاهی خودمانی به غزل ۴۵ دیوان حافظ☕️🫖

.نگاهی خودمانی به غزل ۴۵ دیوان حافظ☕️🫖

در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
صراحی می ناب و سفینه غزل است

جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است
پیاله گیر که عمر عزیز بی‌بدل است

نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس
ملالت علما هم ز علم بی عمل است

به چشم عقل در این رهگذار پرآشوب
جهان و کار جهان بی‌ثبات و بی‌محل است

بگیر طره مه چهره‌ای و قصه مخوان
که سعد و نحس ز تاثیر زهره و زحل است

دلم امید فراوان به وصل روی تو داشت
ولی اجل به ره عمر رهزن امل است

به هیچ دور نخواهند یافت هشیارش
چنین که حافظ ما مست باده ازل است

غزل‌‌های غنایی حافظ؛
غِنای واژگان و غَنای معنایی.

غزل‌های حافظ اغلب یا دارای نکته‌ای است برای تامل یا نقطه‌ای برای جوشش احساس.

نگاهی به غزل ۴۵ انداختم، شد روزگفتار دیروز و شب‌نوشتار امروز.

در ابتدای غزل از دو رفیق بی‌کلک یاد می‌شود؛ دفتر شعر و صراحی شراب ناب.
نکته را گرفتید؟!
دفتر شعر!
حافظ بزرگ هم توصیه‌اش به نوشتن است و آن را دوست واقعی می‌داند.

اما بین جام شراب ناب و دفتر شعر شباهت خفی وجود دارد؛ هر دو می‌توانند نیوشنده را به سرمستی رسانند.

در ادامه توصیه به تجرد می‌شود؛ وارستگی، چرا که وبالیات و وابستگی‌ها عبور به سلامت از گذرگاه تنگ سلامتی این دنیا را سخت می‌کنند و گرفتارمان.

در پیوست، توصیه به بی خیالی است و مست زندگی بودن؛
اینکه عمر عزیز جایگزینی ندارد پس تا می‌توانی از آن لذت ببر.

در ادامه حافظ یک حرکت رندانه می‌زند:
چیزی شبیه حرف دهان کسی گذاشتن یا به دختر گفتن تا عروس بشنود:

“این فقط من نیستم که از بی‌عملی ناراحتم، علما هم از این ناراحت هستند.(حالا اگر علما ناراحت هم نباشند با این حرف حافظ دیگر ناراحت می‌شوند.)

بعد، اشاره‌اش به نگاه عاقلانه به زندگی است که جهان گذرا و بی‌ثبات است و ثابت قدمانه نباید به پایش سوخت.

در این بیت بعد از بیان مفاهیم و روشنگری، سراغ یک اقدام عملی می‌رود آن هم با یک طعنه‌ی جانانه که؛
دست معشوق زیبایی را بگیر و از شانس و اقبال و ادبار صحبت نکن که این‌ها همه قصه است و بافته‌ی خیالاتت؛
یعنی اهمال کاری و رخوتت در کار را گردن روزگار و سعد و نحس بودنش نینداز.

به دنبالش حافظ به حقیقتِ کوتاهی عمر و خیال دراز اشاره می‌کند و از زبان عاشقانی که به معشوق نرسیده‌اند می‌گوید، در حقیقت به صورت زیرپوستی می‌داند که آن اقدام بیت بالا همواره هم به وصال نمینجامد و برای همدلی و اینکه مخاطب بعد گِله نکند که بابا ما رفتیم اما نشد یا اینکه مرگ امان نداد، قبلا جواب آماده کرده باشد و راه شکوه را ببندد، از بس که رند و تیز بوده.

و در پایان غزل باز هم یک خودستایی ریز دلشنین به چشم می‌خورد.

روح حضرت حافظ شاد که با وجود گذشت این همه سال هنوز هم خواندن اشعارش همچون می‌ناب انسان را سرخوش می‌کند.
نی نوا

۱۷ فروردین/۴

عر / تاملانه

@neynava_nevesht

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *