داستان راه یافتن کتابها به زندگیمان

حواسم به کتابهای روی میز و توی گوشیم میرود که برخی را خوانده و برخی نخوانده منتظرند تا روزی دست تقدیر دستم را بگذارد توی دستشان.

داستان کتابها، البته داستان خود کتابها نه . داستان اینکه چگونه  و از چه طریق به سراغشان رفته ایم و یا آنها به سراغمان آمده اند.

کتابهایی که حس خوب و یا تاملی ارزشمند برایمان ساخته اند.

چشمم به دیوان حافظ میخورد، اگر دو سال قبل بود، همانجا توی کمد تاریک لای کتابهای کت و کلفت در حال افسردگی و آه کشیدن بود و حضرت حافظ برایم همچنان در حال دعای خیر که:

تا مطربان ز شوق منت آگهی دهند

قول و غزل به ساز و نوا می‌فرستمت

ساقی بیا که هاتف غیبم به مژده گفت

با درد صبر کن که دوا می‌فرستمت

و بالاخره هم دعایش برآورده شد. 🙂

و داستان از این قرار است که سال گذشته کاملن اتفاقی از طریق خواهرم به گروهی مجازی راه یافتم که در آن بزرگواری به زیبایی و شیوایی غزلهای حافظ را میخواند و شرح میداد و اینچنین تبلور علاقه وافر، دستم را برد به سمت دیوان غمگین و منتظر حافظ و امروز آن دیوان روی میزم جای دارد و چند غزل زیبایش توی ذهنم .

یا کتاب عقاید یک دلقک که توسط خواهر بزرگترم بواسطه یک کتاب فروش سیار به دستم رسید.

یا نحوه رسیدن کتاب راز بزرگ عالم  که یکی از بهترین کتابها برای تنویر بینش و تفکر درباره زندگی دنیا، مرگ و خداست، داستان جذابی دارد:

همواره این موضوع که هدف از خلقتمان چیست و چه باید کرد، در گوشه آرامی از ذهنم لم داده و از پنجره چشمانم دنیا را دید میزد که با چند نفر از دوستان قرار کتابخوانی مجازی کوچکی گذاشتیم و قرار شد هر بار تکه ای از کتاب را خلاصه و برداشتمان را با دیگران دوستان به اشتراک بگذاریم، که البته این مهم چندی نپایید و دلمشغولی زندگی برخی دوستان کتاب را از زیر دستشان کشید و آنها را به ادامه زندگی بدون کتاب رهسپار کرد.

یکی از این دوستان بخشی از کتاب خواستن توانستن است از جول اوستین را برایم فرستاد .

علاقمند شدم و برای شنیدن قسمتهای بعدی به  لینک کانال آن کتاب رفتم  و جالب آنکه درست زیر همان فایل ، فایل صوتی کتاب راز بزرگ عالم قرار داشت.

داشتیم صبحانه میخوردیم، عنوان را دیدم و با تعجب و علامت سوالی در ذهنم، گفتم: عه راز بزرگ عالم؟ و بعد کلیک و …

و حالا من آن کتاب ارزشمند را 5 بار خوانده ام و باز هم دنبال فرصتی مناسب هستم تا دوباره با تمرکز و تامل بیشتر بخوانمش.

راستی داستان هیجان انگیز نحوه رسیدن کتاب جنایت و مکافات داستایوسکی را هم اینجا میتوانید بخوانید.

نوشتن از داستان چگونگی آمدن کتابها به زندگیمان، تمرین خوبی است برای نویسندگی، مرور خاطرات و تامل بیشتر درباره کتابهای خوبی که وقتی ، جایی،از دستی، به دستمان رسیده اند.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *