مهمان وب سایت دوستان قسمت 1

یادداشت امروز ایده ای است که بالای سرم در حال پرواز بود و به ناگاه از توی ذهن هزارتویم سر درآورد.

حالا او اینجا ماندگار شده و پا روی پا انداخته، در گوشه ای از ذهنم دارد آلبوم افکار، تخیلات و خاطرات گذشته و حتی آلبوم نوی آرزوها را ورق می زند و کیفش کوک است.

دوست دارم اینطوری فکر کنم که ایده یک آدم کوچولوی نامرئی است که بال دارد و کارش این است که بپرد توی ذهن آدمها و خصوصن آنها که هدفی را دنبال میکنند و یا فعال و پر تکاپو هستند و مدام جلوی چشم و چالشان وول بخورد و دم گوششان وز وز کند تا آخر سر متقاعدشان کند که با آنها همکاری کنند.

البته بعضی وقتها ما آدمها با تنبلی و ترس جلویشان در میاییم و با یک اردنگی آنها را از ذهنمان پرت می کنیم بیرون.

یا نه بعضیهایمان دلمان نمی آید پرتشان کنیم بیرون و ازشان خوشمان می آید اما انقدر دست دست میکنیم و فِس فِس که ایدهِ‌تیز، میفهمد که از اینجا آبی برایش گرم نمی شود و جول و پلاسش را جمع میکند و می رود سراغ ذهنی دیگر.

و بعضی دیگر قدمشان را مبارک دانسته، روی چشم گذاشته و خیلی زود هر کاری برای تحققشان انجام می دهیم.

منشأ خود این ایده ها هم تمام آدمهایی هستند که در طول این چند میلیارد سال روی زمین زندگی کرده اند و می کنند.

آنهایی که رفته اند، خود زمین را ترک کرده اند، اما افکار، آرزو و تخیلات خود را برای بعدیان که ما و بعدترهای ما هستند به یادگار گذاشته اند که این البته شامل حال ما نیز میشود.

چون به قول انیشتین همه چیز (تخیل، فکر، احساس و …) در این دنیا انرژی است و انرژی از بین نمی رود.

خب بعد از این مقدمه فانتزی برویم سراغ اصل مطلب.

خیلی وقت بود که توی این فکر بودم که وبلاگ دوستان همکلاسی مدرسه نویسندگی را بخوانم و در جریان تفکرات، قلم و مطالبشان باشم اما یا وقت نبود، یا شرایط و یا من نبودم.

تا اینکه این ایده، تصمیم معلقم که به صورت برنامه باز و فعال در میدان انرژیم باقی مانده بود و اثر منفی خودش را بر روی سایر تصمیماتم خیلی ریز و مویرگی تزریق می کرد را بدین صورت غیر فعال کرد. (امیدوارم که بر انجامش اهتمام لازم را هم البته بورزم.)

راستی اگر به این مباحث تصمیمات معلق و انرژیهایشان علاقه دارید، پیشنهاد می کنم مطالبی با عنوان موانع موفقیت از ترودو را مطالعه کنید.

و اما این همه ایده ایده گفتم خب حالا چی هست!

هر هفته یک روز را به خواندن وبلاگ دوستان و نگاهی کوتاه به مطالبشان اختصاص خواهم داد.

این کار فواید و مزایای بسیاری دارد، از جمله :

1. انجام تصمیم و تعهدم
2. آشنایی با دوستان بیشتر نویسنده و محتواگر
3. بهره مندی از مطالب و افکار دوستان
4. مطالعه با دقت مطالب و تمرین دقت
5. تمرین نویسندگی در قالب بیان موجزی از مطلب و ارائه نظر
6. ایجاد ارتباط نزدیک تر با دوستان نویسنده و محتواگر
7. ارائه اطلاعات به مخاطب
8. اشاعه مطالب
9. بازخورد

و …

خب در اولین پست می روم سراغ دوست هنرمند و نویسنده، خانم گلی موعودی که این مطلبشان را دوست داشتم:

چگونه با نقاشی میتوانید در چند روز به آرامش برسید.

آنچه که در این یادداشت برایم جالب بود، اشعار ساده و زیبایی بود که نقاشیهای گویا و فانتزی همراهیشان میکرد.

انتقال مفاهیم به دست کلمات و طرحی از نقاشی، بدون شک مخاطب را در فضای تاثیرگذاری بیشتری قرار می دهد و مخاطب ارتباط موثری با مطلب برقرار میکند.

در این یادداشت خانم موعودی عزیز، ما را به کشیدن نقاشی برای آرامش و گرفتن الهام و بهتر نوشتن دعوت کرده اند.

این یادداشت حتی این ایده را به من داد که وقتی در شعر یا مطلبی که میخواهم درباره اش بنویسم، سوزن قلمم گیر کرد از ترفند نقاشی، طرح زدن و یا حتی ترسیم خطوط بهره برده، ذهنم را برای بیان دقیق تر و بهتر موضوع منظم تر کنم.

◊◊◊

دومین پست از مریم نیکو منش دوست دیگر نویسنده ام است که مطلب اخیرشان توجهم را جلب کرد :

باورها محترم نیستند اما انسانها محترمند.

اگر می‌خواهیم با کسی در مورد عقایدش گفت‌و‌گو کنیم ابتدا باید باورهای خود را کنار بگذاریم و شرایط طرف مقابلمان را بسنجیم و از نگاه او به باورهایش بنگریم نه برای این که آن‌ها را بپذیریم بلکه برای این که آن‌ها را بفهمیم. هر کاری اصولی دارد.

و این نقل قولها را دوست داشتم :

محمدرضا شعبانعلی:

گاهی اوقات احترام گذاشتن به عقاید دیگران به معنی بی‌احترامی به شعور خودمان است.

یا این نقل قولشان از خانم ناهید عبدی عزیز :

شاید نیاز داشته باشیم به آدم‌های اطرافمان یا خودمان اجازه‌ی آزادی عمل بیشتری بدهیم. شاید هم گاهی نیاز باشد به مهمانی ذهن دیگران نرویم و با آن‌ها همراه نشویم تا مجبور نشویم هم اندازه‌ی عقاید نادرست آن‌ها باشیم.

پذیرفتن درونی همین تیتر موجز و عمیق، خودش می تواند بسیاری از سوء تفاهمات و تقابلهایی که در جهان و روابط انسانی وجود دارد را حل کند.

موضوع این است که ما باور را مساوی خود فرد در نظر می گیریم و این نقطه عطف شروع هر خطایی است.

در پیش نگرفتن تعادل و تفکیک نکردن فرد از اندیشه اش باعث میشود که به باور فرد حتی در تعارض با باور خودمان، عقب نشینی کرده از خود و عزت نفسمان فاصله بگیریم و از این سوی بام بیفتیم و با پیش‌روی و تاخت بر صاحب باوری مخالف، موضوع را از یک اندیشه متفاوت به دشمنی تن به تن تبدیل کرده، از آنسوی بام بیفتیم.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

6 پاسخ

  1. سلام عزیزم. چقدر خوشحالم که مطلبم مورد توجهتون قرار گرفته، سپاسمندم دوست نازنین.
    قلم زیبایی دارید. من هم مثل شما سعی می‌کنم به وبلاگ دوستان سر بزنم چون این ارتباط بسیار سودمند است. باز هم تشکر می‌کنم.
    موفق باشی دوست خلاق من

    1. زنده باشید عزیز
      ممنونم
      و خوشحالم از این دوستی
      برات آرزوی بهترینها رو دارم دوست خوش قلمم

  2. زهرا جان چه کار خوبی کردی. من اسم گلی جان رو زیاد می دیدم اما اصلا نمی دونستم که وبلاگ دارند. این پست شما شد یه دروازه به وبلاگ های دیگه و وقتی مطالب دیگران رو می خونی و با عقایدشون و ظرافت های قلمشون اشنا می شی قطعا این روی نوشتار خودت هم تاثیر می گذاره

  3. بسیار زیبا بود و از قلم زیباتون خیلی لذت بردم
    دید بازی که در مورد نوشتن دارید خیلی بهم انگیزه داد توی گروه بودم که یهویی چشمم به نوشته شما خورد و ناخواسته وارد سایتتون شدم خواستم ببندم ولی جذابیت قلمتون منو وادار کرد تا آخر بخونم
    همینطور قوی ادامه بدید و براتون بهترین ها رو از خدواند منان آرزومندم
    تنتون سالم و برقرار باشید.

    1. سپاسگزارم بزرگوار
      ممنونم از حسن نظر و توجه ارزندتون
      متقابلن براتون سلامتی و سربلندی آرزومندم
      مانا باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *