هر کاری به وقتش خوبه
۱۲ قسمت به سرعت برق و باد، به سرعت فوت کردن شمع تولد تمام شد و باز همه چیز به روال عادی برگشت.
دیگر خبری از تماسهای تصویری، صوتی، ویس و پیامهای جدی و خوشمزه نبود.
هماهنگی، اضطرابِ شیرین، تلاشها ، ذوقها، چالش همه و همه تمام شد:
مثل سر کشیدن یک لیوان شربت آلبالو
خوردن آخرین تکه شیرین دانمارکی
و آب شدن یک بستنی قیفی.
انگار روی آتش آب ریخته باشی و فیسش به هوا برود.
همان آخر کار که ته ماندهای از ذوق هنوز توی رگهایم زنده بود گفتم میسازمش، ایده برایش داشتم، خیلی توی ذهنم بادش کرده بودم و در آسمان خیال در پرواز بودم.
مقدمات ساختنش را هم فراهم کرده بودم که کلاف کارها به هم پیچید.
ثانیه ها وسط راه صدم ثانیه هم نفس تازه نمی کردند.
شرایط بغرنج شد، دل و دماغ از دست رفت.
پرونده باز هی از جلوی چشمانم دور و دور تر شد.
میدیدم که همانطور بلاتکلیف باد گذر زمان، دارد برگههایش را پریشان میکند اما آنقدر موضوعات بزرگ توی چشم و دماغم بودند که مجال توجه بیشتر به او نبود.
یکسال گذشت و گاهی از توی کارهای نیمه کاره سرش را بلند میکرد و مایوسانه نگاهم میکرد و بیآنکه چيزی بگوید دوباره سرش را پایین میانداخت و هی سوزناکی سر میداد.
همین یک ماه پیش بود که داشتم به تعدادی از کارهای نیمه کاره سر و سامان میدادم که قسمتهایی از کارمان را دیدم و دلم برای آن دوران شیرین یکهو تنگ شد.
پرونده غمگین چشم به راه را باز کردم و گفتم هر طور شده باید تمامت کنم، خندید و چشمانش پر از اشک شوق شد.
اما راستش را بخواهید من دیگر آن همه شوق اولیه را نداشتم.
طول کشید تا خودم را برای خلاقانه فکر کردن حتی آماده کنم و بالاخره ساختمش:
پشت صحنه نمایشنامه کوراوغلی
با خودم میگویم چه شد که کاری که میرفت انجام شود آنگونه از دور خارج شد و بعد از یکسال حالا انجام شد و با کنار گذاشتن شرایط ناگزیر به این نکته رسیدم که من قبل از انجام، موضوع را با دیگران در میان گذاشتم و در انجامش تعلل ورزیدم و رفته رفته آن انرژی وجودی صرف امور دیگر شد و بدینگونه کار معلق ماند.
نتیجه اینکه هر کاری به وقتش خوب است و بهترین زمان انجام همان لحظهای است که تصمیم گرفته میشود و نه زمانی دیگر.
راستی این هم پشت صحنه نمایشنامه کوراوغلی
24 پاسخ
دقیقن همینطوره. یک ماه پیش یک ایدهای به ذهنم رسید و خواستم انجامش بدم که یهو یه کار دیگه پیش اومد و من گفتم فردا انجامش میدم اما فرداش دیگه ذوقش رو نداشتم و انجامش ندادم. هنوزم انجامش ندادم . هر کاری به وقتش خوبه
این اتفاق خیلی داره تکرار میشه لیلون
چون ما ترافیک ذهنی و کاری بالایی داریم و عین این میمونه که هر کدوم ماشین که زودتر راه افتاد، رفت،بقیه دیگه موندن عقب.
جالب بود، واقعن یه وقتایی انگار سهم ما نیست که موفق به انجام کاری نمی شویم.
همه چیز به موقع اتفاق میوفتد.
بله افسانه بانو
موافقم
به نظرم در کنار توضیحات خوبت اینم بنویسم که
شاید وقت انجام یک کار حالا نباشه! بعدا باشه. بعضی کارها حالا تموم بشن شبیه میوهی کال زود چیده شده میمونن. ظاهر دلفریبی دارن و مزهی گسی.
اینطور نیست؟
ممنونم از ظرافت نگاهتون آقای صفری
مثال قشنگی بود میوه کال زود چیده شده
اینجا منظورم اموری که به تعویق افتادنشون با یک سهل انگاری یا یک توجیه و یا شرایط نامراد رقم می خوره و کار بزرگی نیست که نتونیم از پسش بر بیاییم و فرصت انجامش رو در بهترین زمان از دست میدیم
بله برای کارهای بزرگ و یا عمیق همونقدر که دست دست کردن باعث از دست رفتنشون میشه، تعجیل و شتاب فقط به انجام رسوندنشون هم همونقدر مانع تحقق کیفیت مطلوبی که میتونه اتفاق بیفته میشه
نه به: کمال گرایی، اهمال کاری و شتاب زدگی
وای که من چقدر اسیر این کارهام
بعد کلی فک میکنم تا دوباره یادم بیاد
بله دقیقن باید همون لحظه انجام بدیم بانوجان
کلمهها رو معجزهوار کنار هم میذاری. خیلی خوشمزه میشه.
موافقم باهات. ذهن دنبال راحتی میگرده، اگه همونلحظه انجام ندی رفت که بره.
زهراجان من هنوز منتظر لینک اون پستتم که تو یکی از کامنتهام گفته بودم😅 گم شدم الان من. جواب کامنتهای سایتت برام نمیاد. حتی نمیدونم جوابمو دادی یا نه☹️
سلام سپیده عزیزم
ممنونم
فرستادم گلم
بذار دوباره اینجا برات میفرستم عزیزم
ببین این پست رو میگفتی؟
https://zahrazamanlou.ir/3122/%d8%a8%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%87%d9%87/
هر چی مسئله داریم به همین بهوقتش برمیگرده. یه حرفی رو به وقتش بزنیم یا نزنیم. کاری رو به وقتش انجام بدیم. تشخیص اینکه آلان وقتش هست یا نه سخته واقعا. گاهی زوده، گاهی دیر. کاش بتونیم قدرت تشخیص رو بالا ببریم
آفرین واقعن همینه
قدرت تشخیص اینکه الان انجام بدم یا نه
بگم یا نگم
مرسی که اولش ننوشته بودی که این متن دقیقا چیه
باعث شد دوبار و با دو دید متفاوت بخونمش
وقتی به خط آخر رسیدم و واژهی پشت صحنهی نمایشنامه رو خوندم، برگشتم و از اول شروع به خوندن کردم.
چه قدر به نظرم واقعی بود
بارها برای خودم هم اتفاق افتاده، اینکه ایدهی دستنخوردم سرشو بیاره بالا و با سرزنش نگاهم کنه و غصه بخوره که چراااا سراغش نمیرم. بعد وقتی که بالاخره سروقتش میرم انگار که خوشحال میشه و خوشحالیش به من هم سرایت میکنه.
ولی ولی ولی
امان از به تعویق انداختن کاری
انگار به تلافی این اهمال کاری، انگیزت قهر میکنه و قایم میشه. حالا باید کلی قایمباشک بازی کنی تا پیداش کنی.
لذت بردم
مرسی
چه جالب یاسمین جان
زنده باشی عزیزم
من متوجه پرونده و …. نشدم.
سلام خانم طوسی عزیز
منظورم همون ساختن پشت صحنه نمایشنامه 12 قسمتی کوراوغلی بود
کار معوقه و پرونده بازی بود که باید تمامش می کردم.
چقدر خوب زهرا جان. بدرخشی همیشه. اینقدر اولش اسم خوراکیای خوشمزه بود که نفهمیدم چطوری خوندمش😂 فکر نکنی شکمواما. نه. دو تا دوندون عقل جراحی کردم و یه هفتس خوراک مایعاته فقط. مررم برای گاز زدن یه تیکه نون خالی😂
نه اصلن فک رنکردم شکممویی
کاملن درک میکنم زهرا جان
چون من هم در فرآیند دندانی قرار دارم
زهرا جان نکته درستی رو اشاره کردین منم هروقت قبل از اتمام کاری با دیگران در موردش صحبت کردم خیلی سخت تمومش کردم و یا….
در ضمن کار پشت صحنه تون هم خیلی عالی بود بهتون تبریک میگم
موفق باشید 🙏
ممنونم حلیمه بانوی عزیز
منم براتون آرزوی موفقیت دارم مهربانوجان
فقط میتونم بگم هییییی💔🙂
اره محدثه جان
هیی با یا هایی فراوان
امان از ناتمام ها. امان از کارهای نصفه نیمه. اما به نظر من همیشه برای انجامشون میشه وقت گذاشت.هیچ وقت دیر نیست
اما بعضی وقتا میتونه دیر بشه شکوفه جان
شاید بعضی ها روب شه جبران کرد اما با اون شوق اولیه رو نمیشه گفت