عادت کردن… مسئله این است
در حال شستن ظرفها بودم و دقت در قطرات آب، البته نه در آن حد که آب هرز برود و من همچنان در دنیای هپروت خود باشم و نُچ نُچ ملامت هر بینندهای برانگیخته شود، که یکهو دختری از عهد قدیم از همانها که چارقد بلند داشتند و دامن چین چین و ابروهای کمانی زیبا، جلوی چشمم ظاهر شد.
دخترک ظرفها را گذاشته بود توی یک مجمعه و روی سر میبرد کنار چشمه تا بشوردشان.
آن هم چشمهای دور که رفت و برگشتش کمکم نیم ساعت طول میکشید.
یعنی شستن ظرف با فرض، فرز بودن دختر و ظرفهای یک روز عادی، چهل دقیقه میتوانست به طول بینجامد.
این تصویر را با صحنهای ای که در آن قرار داشتم یعنی سینک ظرفشویی و شیرآبی که به یک اشاره باز و بسته میشد و ظروفی که با مشکل ساییدگی در طول راه مواجه نبودند و زیر دوش آب خوشحال و خندان بودند، به انضمام مهمترین بخش یعنی صرف زمان اندکِ ۵ تا ۱۰ دقیقه برای انجام کار، مقایسه کردم.
چه تغییر بزرگی…
واقعن ما انسانها به هر سختی عادت میکنیم، همانطور که کم کم عادت میکنیم و دیگر تازگی یک راحتی و رفاه رنگ میبازد و لذتش را نمیبریم.
در حالت کلی عادتِ ایستا خوب نیست.
عادت به کار سخت که ترا در وضعیت راکدی تثبیت کند بد است، به همان بدیِ عادت کردن به خوشی و راحتی که مزه لذت بخشش شسته شده و از دست رفته.
اما در حالت کلی داستانِ عادت کردن هم مثل چاقوست که اگر برای کار درستی به کار رود و نتایج سودمندی داشته باشد، خوب است.
اینکه عادت کنیم به هر حال و کاری عادت نکنیم، عادت خوبی است.
این عادت همواره ما را در میسر رشد و تفکر قرار میدهد.
تفکر درباره اینکه اگر کاری سخت و طاقت فرساست، برای تغییرش چه باید کرد و اگر کاری دیگر برایمان لذت بخش نیست، راه پدید آوردن خوشی و لذت در آن چیست؟
عادت کنیم که راحت در مورد هر کاری عادت نکنیم.
۱۲ شهریور هزار و چهارصد و دو
✍️ نینوا
آخرین دیدگاهها