من و تو
به تو که فکر میکنم
وجودم میشود لبریز از زندگی
دشتی از گل میشوم پر از رقص شاپرکها
و خورشید سیاهِ نقاشیهایم دوباره طلایی می شود
به تو که فکر میکنم
عبور هر لحظه از زمان
میشود تلنگر یک دلواپسی برای تو
به تو که فکر میکنم
نبودنت میشود شوکرانی از مرگ
و تنها زمانی میتوانم به خودم فکر کنم
که من نامِ دیگر تو باشد
و مرا برساند
به انتهای خودم
۲۸ شهریور هزار و چهارصدو دو
✍️نینوا
آخرین دیدگاهها