باغ همسایه

باغ همسایه

شعر

روح شاد باغِ همسایه
مست و شیرین می‌خرامید و سخن می‌گفت

گویی دلش برای نهال کوچک گیلاس،
ماهی قرمز درون حوض
و حیاط نقلی این سوی دیوار پرپر بود.

کنار حوض آیینه
چشمها را بسته، دِماغ و مشامم را
مهمان عطر یاس و یاسمن کردم

روح لطیف باغ
با طنازی،
نگاهی به اطلسی‌های توی گلدان کرد

گوش سپردم به صدای گنجشکانی
که گُل کرده بود شیطنتهاشان
لای درختان شاید زردآلو

دست مهربان پیرمرد همسایه را دیدم
لابلای عطر محمدیهای دل‌انگیزی
که باد از ته باغ از میان شمشادها برایم چید

روح زیبای باغ، سوار بر نسیمِ پر از امید
در میان گیسوانم در رقص و شادی بود.

روح را به دست باد پر دادم
روحم از پرچین دیوار همسایه
خود را در آغوش مهربان باغ افکند

۱۵ خرداد ۱۴۰۳
✍️ #نی_نوا

ادامه نویسی

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *