خیالی بهتر از حقیقت
ستیزهای محکوم به شکست
مشقتی بینتیجه
تقلایی پوچ برای بازگشت
بازگشت او …
کابوسها تمامی نداشت
صدای تیک تیک ساعت
آسمان خاکستری و خشک
و پنجره ای رو به ناامیدی
مُسَکِنها خواب آور بودند اما تسکین بخش نه.
بیداری درد بود
خواب، کابوس
بیداری، خاطراتی بود بی رنگ از او
و خواب، کابوس نجات ناکام او از مرگ
چقدر روحش تیر میکشید
قلبش ترک برداشته بود
ذهنش کدر شده بود
هیچ جان پناهی نبود
کاش حال دیگری هم بود
مابین خواب و بیداری
درد و کابوس
حالتی همچون خیال
خیالی ماورای هر حقیقت
با نهایتی شیرین و پر از آرامش
بدور از هر توهمِ خواب و بیداری
خیالی از بودنِ او تا به ابد
خیالی بدور از وسوسهای شیطانی
بی هیچ آلت قتالهای در دست
بی هیچ آخرین نگاهی
بی هیچ آخرین آهی از سر دل
بی هیچ بسته شدن چشمی
بی هیچ تمام شدن آنی
بی هیچ …
۱۷ تیر ۱۴۰۳
✍️ #نی_نوا
آخرین دیدگاهها