به گذشته فکر میکنم، به سالهای خیلی دور.
به روزگاری که مردان میتوانستند به نام عرف و سنت جان یک انسان را بگیرند، بدون اینکه کسی مواخذه شان کند، تازه این کار یک نوع حفظ شرافت هم محسوب میشد.
دخترکانی که به جرم دختر بودنشان زنده زنده در گور می شدند که مبادا لکه ننگی بر پیشانی پدرشان یعنی مرد! خانه بنشیند.چه نسل کشیهایی که در آن دوران صورت نگرفت.
و در بستر همان مقطع تاریخی پیامبری نازل میشود که این خوی جانوری را از انسانها دور کند و به آنها بیاموزد که خداوند مهربان، بخشنده و روزی رسان است و همه انسانها حق حیات دارند و نباید این حق را از آنها گرفت، تا بدینوسیله مردمان به خاطر فقر، نداری و ترس بی آبرویی دختران خود را به قتل نرسانند.
تجسم آن دوران خیلی سخت است.
یک سو پیامبری که قاموسش مهربانی و کرامت انسانی است ایستاده و سوی دیگر مردانی که از مرد بودن فقط قوت بازو، خشونت و کشتن می دانند.
فکرش را بکنید که در آن زمان چه میزان مقاومت و مخالفت در مقابل این تفکر جدید و خلاف عرف در جامعه حاکم بوده؟
اما با استمرار و صبوری پیامبر و هدایت الهی، اندک اندک مردم به این تفکر پیوستند و جان دختران بی گناه از چنگال جهالت و ظلم رهایی یافت.
زنان و دخترانی که تا دیروز اختیار جان و مالشان با مرد خانواده بود، حالا نصف سهم مرد دارای حق و حقوق میشوند.
این اعطای حق در نوع خود انقلاب و تحول بزرگی بود که برای جامعه مرد سالار و خشن اعراب به آن آسانی قابل هضم و پذیرش نبود.
اما گذر زمان و سیرت و اخلاق نیکوی پیامبر در تکریم مقام زن و احترامش به دخترش فاطمه باعث میشود که جامعه اعراب تن به این دگر دیسی فکری دهند و حق زنان را کم کم به رسمیت بشناسند.
وقتی به گذشته فکر میکنم به نبایدهای زیر میرسم:
- نباید صدای زن را نامحرم بشنود.
- زن نباید بیرون از خانه برود.
- زن نباید تحصیل کند.
و …
یعنی در طول زمان همچنان آن تفکر مرد سالار که برای زنان تعیین تکلیف میکند، به انحا مختلف سر بر میاورد، اما داستان این است که طبیعت همواره به سمت تعادل و تعالی در پیش است و محدودیتهای دیروز در گذر زمان و به یمن تنویر افکار و شجاعت و عبور انسانهای آزاده از مرزهای جهالت باعث گذر ما از محدودیتهای غیر منطقی و ناعادلانه شده و میشود.
امروزه روز نیمی از پویایی جامعه مدیون حضور فعال بانوان است و اعطای حقوق نیم بهای مردان جای بسی بحث و بررسی دارد.
من بر این باورم که هر چه یک جامعه از لحاظ فرهنگی مترقی شود، موضوعیت مرز بندی ضعیف و قوی در آن به صفر می گراید.
جامعه ای که تمام انسانها از هر نژاد،جنس و مذهبی بتوانند آزادانه و با کرامت و حق برابر زندگی کنند، نمونه یک جامعه اخلاق مدار و متعالی است.
مقایسه مرد و زن و توجه به تفاوتها برای اعطای حق، شاید تا دیروز معقول به نظر میرسید، اما امروزه که زنان همپای مردان در عرصه های مختلف به موفقیتهای بزرگی دست یافته و می یابند و خدمات بزرگی به نوع بشر کرده و میکنند، پرداختن به این مقولات بنوعی عقب ماندگی فکری است.
مبحث مقایسه زن و مرد و پرداختن به تفاوتهایشان برای ترسیم خط و خطوط حق و حقوق به نظرم راه خطا در پیش گرفتن است و سنجش قدرت مرد با ظرافتهای زنانه همانقدر بی منطق است که بخواهیم امکان بارداری زنان را با عدم امکان آن برای مردان بسنجیم.
کافی است مرد خود را به جای یک زن بگذارد، آیا میتواند این همه محدودیت و باید و نباید را تحمل کند؟
آنچه که هست زن و مرد هر دو انسانند و دارای روح الهی.
بدینگونه نیست که در یکی نیمی از روح خدا وجود داشته باشد و در دیگری روحی کامل از خدا.
موضوع قابل تامل این است که جامعه انسانی برای تعالی و توسعه فکری نیاز به حرکت قدم به قدم دارد و اعطای حقوق تدریجی به بانوان در اعصار مختلف موید این مطلب است.
جامعه ای که همه با حقوق یکسان انسانی و با عزت و احترام در کنار هم زیست کنند، جامعه ای است که در مسیر کمال قرار دارد.
به امید رسیدن به این حد از کمال و تعالی…
6 پاسخ
میرسیم به این جامعه و برای رسیدن بهش باید از خود بانوان آغاز کرد، تا فردا زنانی نباشند علیه زنان دیگر، تا مردانی را در دامان خود بپرورند که به زن و زنانگی احترام بگذارند و ان را به رسمیت بشناسند.
دقیقن آفرین👏👌
به نظرم جمله حضرت علی که “هر انچه برای خود میپسندی برای دیگران بپسند و هر انچه برای خود نمیخواهی برای دیگران نیز نپسند” در تمام امور صادق هست حتی در مورد قانون هایی که برای زنان لحاظ شده
آفرین به تو 👏👏👏
البته تا زمانی که همه زن ها ارزش های خودشون رو نشناسن و به جای بالا بردن سطح اگاهی و سوادشون درگیر ظواهر زندگی نشن رسیدن به این عدالت و برابری کار شاقیه
دقیقن عزیزم
ممنون برای این نظر خوبت